توشمع انجمنی یک زبان ویک دل شو
خیال و گوشش پروانه بین وخندان باش |
شمشیر بود ابروی آن بدر منیر و آن دیده به خون خوردن چستست چو شیر از یک سو شیر و از دگر سو شمشیر مسکین دل من میان شیر و شمشیر |
رباب وچنگ به بانگ بلند می گویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید |
در دیده به جای خواب آبست مرا زیرا که به دیدنت شتابست مرا گویند بخواب تا به خوابش بینی ای بیخبران چه جای خوابست مرا |
ای همه شکل تومطبوع وهمه جای توخوش
دلم از عشوه ی شیرین شکر خای توخوش همچوگلبرک طری هست وجود تو لطیف همچوسرو چمن خلد ساپای تو خوش |
شادم به دمی کز آرزویت گذرد خوشدل به حدیثی که ز رویت گذرد نازم به دو چشمی که به سویت نگرد بوسم کف پایی که به کویت گذرد |
در عاشقی گریز نباشد ز ساز وسوز
استاده ام چوشمع مترسان زآتشم |
مهمان تو خواهم آمدن جانانا متواریک و ز حاسدان پنهانا خالی کن این خانه ، پس مهمان آ با ما کس را به خانه در منشانا |
آنکه رخسارتورا رنگ گل ونسرین داد
صبرو آرام تواند به دل مسکین داد وآنکه گیسوی تو را رسم تطاول آموخت هم تواند کرمش داد من مسکین داد |
دورم اگر از سعادت خدمت تو پیوسته دلست آینهٔ طلعت تو از گرمی آفتاب هجرم چه غمست دارم چو پناه سایهٔ دولت تو |
اکنون ساعت 12:22 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)