همه عمربرندارم سرازاین خمارمستی
که هنوزمن نبودم که تودردلم نشستی و |
وگر گريست به عالم گلي كه تا من تيز بگريم و بكنم نوحه اي چو آن گلها ز |
زين قصه هفت گنبد افلاک پرصداست
کوته نظر ببين که سخن مختصر گرفت //////////////غ |
غم آمده غم آمده انگشت بر در میزند
هر ضربه انگشت او بر سینه خنجر میزند پ |
پدر تجربه اي دل تويي آخر ز چه روي طمع مهر و وفا زين پسران ميداري |
يا رب از ابر هدايت برسان بارانی
پيشتر زان که چو گردی ز ميان برخيزم // خ |
خمها همه در جوش و خروشند ز مستي
وان مي که در آن جاست حقيقت نه مجاز است //////ع |
ترک گدايی مکن که گنج بيابی
از نظر ره روی که در گذر آيد // د |
درد مست نادان گريبان مرد
که با شير جنگي سگالد نبرد /////////و |
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم بیکی طرفه نگار افتادا د |
دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشين کز تو سلامت برخاست ر |
روزیکه انا الحق به زبان میآورد
منصور کجا بود؟ خدا بود خدا ت |
تا از نتيجه فلک و طور دور اوست
تبديل ماه و سال و خزان و بهار هم ل |
لو لاک لما خلقت الافلاک
نه چرخ به اختيار عاشق ل |
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب و |
واي بر صحرائيان کز شهر بيرون ميرود
بيترحم صيد بندي ناپشيمان قاتلي ن |
نعره ها از عاشقان برخاسته الامان و الامان از سلسله پ |
پيش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست ن |
نه سماعست نه بازي كه كمنديست الهي منگر سست به نخوت تو درين بيت و ترانه ص |
صدر نگفسون در آن دو چشمست
در هر رنگي هزار نيرنگ ع |
عشق آمد و گرد فتنه بر جانم بیخت
عقلم شد و هوش رفت و دانش بگریخت گ |
گرت قربتي هست در بارگاه
به خلعت مشو غافل از پادشاه گ |
گویا که ز روز گار دردی دارد
این درد که در پای تو خود را انداخت ن |
نگه کرد کاي دلبر پيچ پيچ
ز يغما چه آوردهاي؟ گفت هيچ م |
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانهی عشق تو سر از پا نشناخت ک |
که عشق من اي خواجه بر خوي اوست
نه بر قد و بالاي نيکوي اوست ی |
يا رب منم جويان تو يا خود تويي جويان من اي ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگري //// س |
سرمایهی عمر آدمی یک نفسست
آن یک نفس از برای یک همنفسست ف |
فربهيش به دست جو غره مشو به پشم او آن سر و سبلتش مبين جان ويست لاغري ق |
قلعه ویران کرد و از کافر ستد
بعد از آن بر ساختش صد برج و سد ت |
تاب مشرق تن ما را مثل سايه بخورد كه بصورت مثل كون و مكانيم همه د |
دل گر چه درین بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست و بسی موی شکافت ط |
طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در اين دامگه حادثه چون افتادم ظ |
ظلم است در یکی قفس افکندن
مردار خوار و مرغ شکرخا را ا |
ای که دايم به خويش مغروری
گر تو را عشق نيست معذوری ب |
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت خ |
خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس
که می با ديگری خوردهست و با من سر گران دارد //// .... |
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت ب |
بهار عمر خواه اي دل وگرنه اين چمن هر سال
چو نسرين صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد م |
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خير دهاد آن که اين عمارت کرد ت |
اکنون ساعت 06:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)