![]() |
انسانی کهبسیار سوگند می خورد
زبانش مایه بیزاری می شود چون نزاع کند مردمان دست بر گوش نهند از نزاع گرانسران خون روان می گردد وشنیدن ناسزاهای ایشان نفرت انگیز است. |
انکه رازها را از پرده برون می افکند
منزلت خویش را از کف می دهد و دیگر دوست دلخواه خود را نمی یابد با دوست خویش شفیق و امین باش لیک اگر از رازهای او پرده بر افکنی دیگر در پی او مباش زیرا انسان همچنان که کشته شود از میان می رود تو نیز دوستی همنوع خویش را کشته ای مانند انگاه که دست حویش می گشایم و پرنده پر می کشد دوستت را از دست داده ای و دگر باره به دستش نخواهی اورد در پی او مرو چون غزالی رهیده از دام گریخته است زیرا زخم را مرهم می نهند و ناسزا را پوزش می طلبند لیک از برای ان که پرده از رازی برافکنده دیگر امیدی نیست. |
ان که چشمک میزند قصد بدکاری دارد
هیچ چیز از این کار بازش ندارد در حضور تو چون انگبین سراپا شیرین است برابر سخنان تو مدهوش است لیک پشت سر زبان خویش دیگر می کند و از سخنان تو سنگ پاگیر می سازد از بسیاری چیزها بیزارم لیک نه بیش از چنین انسانی و خداوند نیز از او بیزار است. |
از نزاع گرانسران خونخون روان می گردد
و شنیدن ناسزاهای ایشان نفرت انگیز |
کین و خشم نیز اموری مکروه اند
که کار گنه کارانند ان که انتقام می گیرد انتقام خداوند را خواهد چشید همان خدایی که گناهان را مو به مو به شمار می اورد تقصیرهای همنوع خویش را بر او ببخش انگاه به هنگام نینیش تو گناهانت امرزیده خواهد شد اگر انسانی از انسان دگر به دل خشمگین باشد چه سان از خدا طلب شفا تواند کرد دستورات را به خاطر ار و کین همنوع را به دل مگیر عهد خدای تعالی را یاد کن و از اهانتدر گذر. |
از ستیزه دوری گزین تا از گناه بپرهیزی
انسان تندخوی ستیزه می انگیزد گنه کار میان دوستانبذر نفاق می افکند میانه مردمی را که در ارامش می زیند اشفته می سازد غیظ ادمی به قدر قدرت اوست و خشم او به قدر ثروتش است نزاع نیندیشیده خون جاری می سازد چون در شراره ای بدمی شعله می کشد چون بر او اب افکنی خاموشی می گیرد چنین است قدرت دهان تو. |
اف بر زیاده گوی و دوروی
اینان بسیاری را که در ارامش می زیسته اند نابود کردند زبان سوم بسیاری کسان را متزلزل ساخته و میان ملتها پراکنده است شهرهای قدرتمند را ویران ساخته و خانه بزرگان را منهدم کرده استاز ضربت تازیانه نشانی بر جای می ماند لیک ضربت زبان استخوانها را خرد می کند بسیاری از مردم به تیغ از پای در امده اند لیک افزون بر ایشان به زبان هلاک گشته اند. |
چه زیباست که حکمت نزد پیران است
|
وام دادن به هم نوع خویش رحمت اوردن است
به یاری او رفتن پاس دستورات داشتن است چون همنوعت نیازمند است او را وام ده چون از او وام گیری در زمان مقرر باز پس ده در سخن خویش استوار باش و با دگری راستی کن تا در جمله حاجتهای خویش انچه میخواهی بیابی بسیاری کسان وام را نعمت میشمارند ویاری کنندگان خویش را گرفتار می سازند پیش از انکه وام گیرند بر دست وام ده بوسه میزنند وبه فروتنی از داراییهای او سخن می گویند به گاه تقاضای موعد درنگ می کنند در عوض باز پس دادن وام شرح ناراحتی خویش می گویند از زمانه شکوه می کنند اگر وام را ادا کنند وام ده به دشواری نیمی از مال خویش را خواهد گرفت و اگر چنین نکند از مال خویش محروم گشته و بی انکه سزاوار باشد یک دشمن افزونتر خواهد داشت که به نفرین و ناسزا ادای دین می کند و در عوض احترام اهانت روا می دارد بسیاری از مردم بدون خباثت از دادن وام سر باز می زنند تا بی سبب دلواپس محروم شدن از مال خویش نگردد. |
نخستین حوایج زیستن اب و نان و جامه است
و خانه ای که سرپناه گردد زندگی فقیرانه به زیر سرپناهی از الوار به از طعامهای رنگین در خانه بیگانه است. |
اکنون ساعت 11:33 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)