لبش می بوسم و در می کشم می
به آب زندگانی برده ام پی |
یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد .. |
در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
ورنه از دردت جهانی رابسوزانم چو شمع |
عشق تو نهال حیرت آمد
وصل تو کمال حیرت آمد |
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیازنیم شبی دفع صد بلا بکند |
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود |
الا يا ايها الساقي......................الا يا ايها الساقي
الا يا ايها الساقي.....................الا يا ايها الساقي |
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را |
از من جدا مشو که توام نور دیده ای
آرام جان و مونس قلب رمیده ای |
تو رو به جان هر کی دوست داری دیگه "ی" نده، ی های حافظ تموم شد:102:
یاد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم |
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه رویا آه از دلت آه |
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست |
تو خود وصال دگر بودی ای نـسیم وصال
خـطا نـگر کـه دل امید در وفای تو بست |
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش |
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو |
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی |
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
روز و شب خوابم نمی آید ز چشم غم پرست
بسکه در بیماری چشم تو گریانم چو شمع |
عید است و آخر گل و یاران در انتظار
ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار |
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست |
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از تو به مبارکبادم |
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم |
میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت |
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل |
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سربسته چه دانی خموش |
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه ان می کند که بتوان گفت |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
در هجر تو گر چشم مرا آب روانست
گو خون جگر ریز که معذور نماندست |
تو خفته ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش |
شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر دز وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم |
مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند |
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست |
ترک درویش مگیر ار نبودیم و زرش
در غمت سیم شما را شک و رخش را زر گیر |
روزگاریست که ما را نگران می داری
مخلصان را نه به وضع دگران می داری |
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی |
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم ان
گردد شمامه کرمش کارساز من |
نقل هر جور که از خلق کریمت کردند
قول صاحب غرضان است تو آنها نکنی |
یاد باد آنکه در بزمگه خلق و ادب
آنکه او خنده ی مستانه زدی صهبا بود |
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست
آنه به کز این گریوه سبکبار بگذری |
یاد باد آنکه چو چشمت به عتابم می کشت
معجز عیسویت در دل شکرخا بود |
اکنون ساعت 08:22 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)