پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غمنامه (http://p30city.net/showthread.php?t=639)

deltang 09-01-2010 11:49 PM

نزار امشبم با یه بغض سر بشه
بزن زیر گریه چشات تر بشه
بزار چشماتو خیلی اروم رو هم.
بزن زیر گریه سبک شی یکم

یه امشب غرورو بزارش کنار
اگه ابری هستی با لذت ببار
هنوزم اگه عاشقش هستی که
نریز غصه هاتو تو قلبت دیگه


غرورت نزار دیگه خستت کنه
اگه نیست باید دلشکستت کنه
نمی تونی پنهون کنی داغونی
نمی تونی یادشش نباشی ی ی ی ی ی ی
.
.
به این اسونی

behnam5555 09-04-2010 12:47 PM

عشق یعنی....

عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی از فراقش سوختن

عشق یعنی سر به در آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی بنده فرمان شدن
عشق یعنی تا ابد رسوا شدن

عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی هر چه در دل آرزوست

عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه
عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه

عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و در یا شدن

عشق یعنی پیش محبوبت بمیر
عشق یعنی از رضایش عمر گیر

عشق یعنی زندگی را بندگی
عشق یعنی بندگی آزادگی

Hamed 09-06-2010 07:21 PM

کاش
تنها
مرگ بود
که
بین ما
فاصله
می انداخت
نه
هر کس و ناکسی...

SonBol 09-17-2010 09:15 PM

بی تو در خلوت خود شب همه شب بیدارم
ای سفر کرده که من چشم به راهت دارم

خانه ام ابری و چشمان تو هم چون خورشید
چه کنم؟ دست خودم نیست اگر می بارم

کم برای من از این پنجره ها حرف بزن
من بدون تو از این پنجره ها بی زارم

جان من هدیه ناچیزی، تقدیم شما!
گر چه در شان شما نیست، همین را دارم

کاش می شد که در این حلقه شبی از شب ها
دست در دست تو ای خوب ترین بگذارم

من که تا عشق تو باقی ست، زمین گیر توام
لااقل لطف کن از روی زمین بردارم

SonBol 09-19-2010 09:46 AM

چشم من بيا منو ياری بکن
گونه هام خشکيده شد کاری بکن
غيره گريه مگه کاری ميشه کرد
کاری از ما نمياد زاری بکن
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
هرچی دريا رو زمين داره خدا
با تمومه ابرای آسمونا
کاشکی ميداد همه رو به چشم من
تا چشام به حال من گريه کنن
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
قصهء گذشته های خوب من
خيلی زود مثل يه خواب تموم شدن
حالا بايد سر رو زانوم بذارم
تاقيامت اشک حسرت ببارم
دل هيشکی مث من غم نداره
مثل من غربت و ماتم نداره
حالا که گريه دوای دردمه
چرا چشمام اشکشو کم مياره
خورشیده روشن ما رو دزديدن
زیره اون ابرای سنگين کشيدن
همه جا رنگه سياهه ماتمه
فرصت موندنمون خيلی کمه
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
سرنوشت چشاش کوره نمیبینه
زخم خنجرش ميمونه تو سينه
لب بسته سينهء غرق به خون
قصهء موندن آدم همينه
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قیامت دل من گریه می خواد

shokofe 09-19-2010 11:10 AM

بمون با من ،بمون با من
بااينكه از تو من دورم
بمون كه عشقت آروم آروم نشسته تو وجودم
ببين وقتي كه نيستي بي تو تنهام
نگام برقي نداره،اخه تنهام

بمون با من،بمون بامن
كه دستاتو بگيرم
تو ميدوني واسه اشكات ميميرم

بمون بامن،بمون بامن
كه شبها بي تو دلگيره
چشام خيس ودلم بي تو ميميره
بمون وخط بكش رو غربت من
بيا وپا بذار رو خلوت من
ببين بي تو چي بوده قسمت من

بمون با من، بمون با من

SonBol 09-22-2010 01:27 PM

زير اين طاق كبود، يكي بود يكي نبود
مرغ عشقي خسته بود كه دلش شكسته بود
اون اسيره يه قفس، شب و روزش بي نفس
همه ي آ رزوهاش پركشيدن بود و بس
تا يه روز يه شاپرك
نگاهشو گوشه اي دوخت
چشمش افتاد به قفس
دل اون بدجوري سوخت
زود پريد روي درخت به قفس سرك كشيد
تو چشم مرغ اسير، غم دلتنگي رو ديد
ديگه طاقت نياورد
رفت توي قفس نشست
تا كه از حرفهاي مرغ
شاپرك دلش شكست
شاپرك گفت كه بيا تا با هم پر بكشيم
بريم تا اون بالا ها سوار ابرها بشيم
يكدفعه مرغ اسير نگاهش بهاري شد
بارون از برق چشمهاش روي گونه اش جاري شد
شاپرك دلش گرفت وقتي اشك اونو ديد
با خودش يه عهدي بست نفس سردي كشيد
ديگه بعد ازاون قفس
رنگ تنهايي نداشت
توي دوستي شاپرك
ذره اي كم نمي گذاشت
تا يه روز يه باد سرد ميون قفس وزيد
آسمون سرخابي شد، سوز برف از راه رسيد
شاپرك يخ زد و يخ مرد و موندگار نشد
چشمهاشو رو هم گذاشت ديگه اون بيدار نشد
مرغ عشق، شاپرك و به دست خدا سپرد
نگاهش به آسمون تا كه دق كردش و مرد

behnam5555 09-22-2010 11:03 PM


لالایی برای مادر



وقتی فقط دعای تو دل خدا رو میبره
وقتی یه قطره اشک تو با یه دریا برابره
وقتی که مهربونی هات فراتر از یه عالمه
وقتی برای زندگی صدتا بهشت برات کمه
اونکه فقط برای تو این همه غصه میخوره
چطور دلش میاد تو رو به خاک تیره بسپُره
حالا منم که تا اَبد میخوام دعا کنم برات
حیف تنت حیف چشات
حیفه که جای تاج گل غبار بشینه رو موهات


خواننده : جمشید
آهنگساز تنظیم کننده : عماد نکوئی
شاعر : محمد فراهانی

ترانه : لالایی برای مادر

منبع : sam-maral.blogfa.com

behnam5555 09-22-2010 11:11 PM




مادرم




خونمون خالیه از تو ، رفتی تو واسه همیشه


رفتی و نبودن تو ، هنوز باورم نمیشه


این اتاق ساده کم بود ، جای تو قلب بهشته


پَر زد از زمین خاکی ، یه فرشته یه فرشته


اون عزیزی که تو دنیا یار من بود یاورم بود


نازنیم نازنینم اون فرشته مادرم بود


من چه خوشبختم که سالها روزگاری با تو داشتم


یادمه که با چه شوقی سر رو شونه هات میذاشتم


کاش میشد بازم ببوسم اون دو دست مهربونت


اسممو یه بار دیگه میشنیدم از زبونت


اشکامو تو پاک میکردی ، کاش برای بار آخر


من صدات میزدم و باز ، تو میگفتی جان مادر


کاش میشد حتی یه لحظه در کنار تو بشینم


اگه تو بودی میگفتی نذار اشکاتو ببینم


ای خدای مهربونم واسه تو رسیده مهمون


از دلم هرگز نمیره گر چه هست از دیده پنهون


توی قلب من میمونه تا ابد یاد یه لبخند


نازنینم رو از این پس میسپُرم به تو خداوند


اون عزیزی که تو دنیا یار من بود یاورم بود


نازنینم نازنینم اون فرشته مادرم بود


خواننده : اندی
آهنگساز : حمید ندیری
شاعر : پاکسیما
ترانه : مادر


منبع : sam-maral.blogfa.com

dear59 09-23-2010 06:43 AM

آقا ! اجازه !!

یه سوال داشتیم:

ما کلاس اولیا که هروز توی مراسم صب گاه

ده تا زنده باد ومرده باد می گیم !

وقتی بزرگ شدیم

می تونیم آدم های دیگه رو دوست داشته باشیم ؟!...


یغماگلرویی

dear59 09-24-2010 06:20 PM

این زمین چقدر میخواد بچرخه وتکرار بشه!....
از این همه تکرار خسته ام خدایا....
به زمینت

بگو از اونجایی که گذشته دیگه نگذره!....

ساقي 09-24-2010 06:46 PM

هست کسی کو چو من اشکار نیست
هست کسی کو تلف یار نیست؟

هست سری کو چو سرم مست نیست؟
هست دلی کو چو دلم زار نیست؟

مختلف آمد همه کار جهان
لیک همه جز که یکی کار نیست

غرقه‌ی دل دان و طلب کار دل
آنک گله کرد که دلدار نیست

گرد جهان جستم اغیار من
گشت یقینم که کس اغیار نیست
...
..
..
نقل بیار و می و پیشم نشین
ای رخ تو شمع و میت آتشین

....


dear59 09-24-2010 06:59 PM

شبی بی حوصله رفتی ،دعا کردم که برگردی

خدا را تا سحر آن شب صدا کردم که برگردی

کنار پیچک خاموش و سرد باغچه ماندم

نمی دانی کجا رفتم ،چها کردم که برگردی


مهدی 09-24-2010 08:04 PM

یادته یه روز بهم گفتی: هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده، گفتم: اگه بارون نبود چی ؟ گفتی : اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمونم گریش میگیره، گفتم: یه خواهش دارم، وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار، گفتی: چشم، حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمیباره، تو هم اون دور دورا ایستادی و ....

dear59 09-25-2010 08:25 PM

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز ؟؟؟
آفتابی ست هوا ؟؟
یاگرفته ست هنوز ؟؟
من درین گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوارست
هرچه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندرین گوشه خاموش فراموش شده ،
یاد رنگینی در خاطر من
گریه می انگیزد :
ارغوانم آنجاست...

shokofe 09-27-2010 01:04 PM

در آفتاب کمرنگ زندگیم و پیاده رویی که نمی دانم به کدامین خیابان منتهی می شود
و در تلاطم شاخه های بی برگ،
زیر چتری که مرا از باران جدا می کند،
به دنبال نیمکتی می گردم تا دوباره به یاد آورم،
همه آن روزها را که با بوی تو و بی روی تو بی اعتنا از کنارم گذشتند

shokofe 09-27-2010 01:07 PM

یاربا ما بی وفایی میکند
بیگناه از من جدایی میکند
شمع جانم را بکشت آن بی وفا
جای دیگر روشنایی میکند

shokofe 09-28-2010 01:23 PM

تو مهرباني ،تو خوبي:53:
اگر گريه مي كني
به من بگو
تا اشكهايم را با تو تقسيم كنم
اگر خواستي بروي
به من بگو
تا من هم نباشم
مبادا در هم بشكني
مبادا مرانزدت بخواني
كه اين دل شكسته
تاب ديدن شكستن تو مهربان را ندارد


imann 09-28-2010 05:21 PM

خیلی دلتنگم
 
سلام بچه ها از این دنیا خیلی دلم گرفته
وفای بی وفایان کرده پیرم میخام بار وفاداری بگیرم اگه یار وفاداری نگیرم سر قبر بی وفایان بمیرم

دوستان شرمنده من کوچیکتر از این حرفهام که بخام شما رو نصیحت کنم ولی تورو خدا اگه عاشق شدین وابسته نشین_:2:_:2:_:2:

SonBol 09-28-2010 09:33 PM

اي به حق خاطره انگيزترين خاطره ام
پس تو كي مي آيي
قسمي نيست ميان من و تو
به خدا...
به تو و نام تو سوگند كه من
از غم دوري تو
بي صدا مي شكنم
...

bigbang 09-28-2010 09:50 PM

مدتی هست که به دنبال چیزی میگردم نمیدونم چی هست خیلی ها اسمش رو میگذارند رستگاری
میگند بیایم بریم رستگار بشیم بی پرده میگم قبلاً احساس میکردم آزادی یعنی از این چیزهایی که گفته میشه
و هممون هم میدونیم بعداً فهمیدم آزادی اینا نیست
آزادی یعنی اینکه فرمونت زندگیت دست خودت باشه آزادی اینکه هر وقت دلت خواست گاز بدی و هر وقت دلت خواست ترمز بزنی
آزادی یعنی اینکه اختیار احساساتت دست خودت باشه
واقعاً میشه زنده بود وآزادی رو حس کرد ؟؟
خیلی ها قبل از اینکه بمیرن مردن !!
چرا ؟ چون وقتی با مردم معاشرت میکنن با اون چیزی که ته قلبشون هست صحبت نمیکنن
دنیا شده پر از افتخار های الکی ، پز دادن و فخر فروشی !!
دلم گرفته هنوز هم نمیدونم چه چیزی هست که داره مدام منو می سوزونه !
چرا نمیفهمم ؟؟؟
من جواب میخوام ! من میخوام بدونم چمه اما هنوز هیچ چی دستگیرم نشده !
احساس میکنم درونم از یک چیزی خالی شده . بدجوری تهی شدم حس بدی دارم .
من میخوام فرمونم رو دستم بگیرم ولی این طیاره که خود من باشم همچنان داره سرکشی میکنه میپیچم چپ میره راست
میچم راست میره چپ ! اونموقعی که باید خوشحال باشم ناراحتم و اون موقع که باید ناراحت باشم خوشحالم
مثل یک سکه هستم که انداختنش بالا ولی نمیاد پایین و همچنان در حال چرخیدن هست
گاهی اوقات شیر و گاهی اوقات هم خط هنوز نیوفتادم زمین تا مسیرم مشخص بشه .
دوست ندارم زیاد حرف بزنم ولی حس و حال عجیبیه وقتی ندونی داری کجا میری ، وقتی ندونی پشت سرت چه خبره !

SonBol 09-29-2010 09:19 AM

یه مترسک شکسته ٫عمری لباش و بسته
شده همدست کلاغها ٫شاهد غارت باغها
می بینه اما نمی خواد ٫کلاغها تنهاش بذارن
ببرن هر چی که می خوان ٫هر کی رو می خوان بیارن
اخه تو امید باغی ٫نه مترسک شکسته
آخ مگه ندیدی وحشت رو تن گلها نشسته
تو یه رخت باغبونی ٫تو چرا نامهربونی
واسه دلخوشی گلها تو از انتظار می خونی
انتظار و چشم به راهی عادت چشمای خسته
دلخوشی های خیالی بغض گلهای شکسته_:2:

shokofe 09-29-2010 11:52 AM

هوا باراني است
باراني،باراني

دل من غمگين است
وعشق مانند غباري برويم نشسته است
پنجره را مي گشايم تا باران را مهمان هر شب وروز اين دل شكسته ام كنم
دلي كه مانند قطرات شبنم مي شكند
من نيز غمگين تر ومحزون تر ميگردم
آري،با اين باران غبار دلم را مي زدايم

هوا باراني است
باراني، باراني_:2:_:2:

shokofe 09-29-2010 12:08 PM

دل من باز مي نالد ومي گريد
قلب من باز ترك مي خورد ومي شكند
باز هنگام سفر است
ومن از چشمانت مي خوانم
كه به آساني ازين شهر خواهي گذشت
ونخواهي فهميد
بي تو اين باغ پر از تنهايي است
بي تو اين باغ پر از بي مهري است
بي تو اين باغ پر از ياييز است




sharareh1 09-29-2010 02:50 PM

منم دلم از تنهایی گرفته....اما شعر بلد نیستم...

مهدی 09-29-2010 04:24 PM


زندگي غمکده اي بيش نبود
بهرما جز غم و تشويش نبود
به کدام خاطره اش خوش باشم
که کدام خاطره اش نيش نبود....

Omid7 09-29-2010 08:36 PM

* آن شبی که میرفتی میخواستم از تمام کلمه های خیس خورده ام از اشکم برایت

غزل بنویسم و حرفهای پریشانم را در هوای نگاه هایت نظم دهم می خواستم تو

باشی و من حضورت را حس کنم میخواستم حرفی بزنم که همیشه در کنارم بمانی .

من به همین نگاه هایت قانع بودم ولی تو به رسم بی وفایی رفتی و وقتی که از من

دور شدی وقتی که از کوچه مان میگذشتی برگشتی و رو به همان پنجره آن واسطه

های مهربان بین من و تو فریاد زدی که دوستت دارم خواستی فراموشت کنم ؟

خواستی با یادت زندگی کنم ؟ یا در انتظارت بسوزم؟

با رفتنت آن ستاره ای که برای چشمان زیبای تو چشمک میزد نابود شد آن دلی که

برای دیدن تو لحظه شمازی میکرد شکسته شد آن فکری که به یاد تو روز و شب را

سپری میکرد تباه شد. به خودم میگویم برای چه آرام و قرار نداری . از چه محزونی ؟

گاهی اوقات باور چیزی که اصلا نمیتوان فکرش را کرد برای آدم محال است گاهی از

خودم میپرسم که طبق کدام قانون و تبصره است که مجرم شناخته شدم اما جوابی

برای رضای خودم یافت نمیشود آن دلی که برای تو میتپد اکنون بی قرار است . .. بی

قراره بی قرار . تنها امیدم در هر گوشه و کنار این دنیای پهناور که هستی این را

بدان که من بهارم تو آن گلی باش که در بهار می روید . پاییزم آن بارانی باش که در

پاییز می بارد . من مسافرم تو آن همسفر لحظه های آبی ام باش

dear59 09-30-2010 09:40 PM

شاید " تنهایی "
همان صفحه های سپید دفتر مناست
که بیتو،
تکرار می شود و تکرار

dear59 10-02-2010 11:27 AM

چشمانم برای دیدن واژه ات بیقرارند
اما چگونه بنویسم؟
مدادهای سیاه برای نوشتن نام سپیدت نامحرمند!
عزیز من!
طرح روشنت را بر تن کدام سیاهی نقش کنم
تا تو را بنگرم !!
نه ، دلم راضی نیست
باشد، تو سهم دیدار من نیستی ...
تنها زمزمه ات می کنم
من به تکرار واژه ات نیز خشنودم ...

BaHaReH 10-02-2010 11:05 PM

با شمایم نشنیدید جوابم بدهید
تشنگی کشت مرا جرعه ای آبم بدهید
تشنه ام وای اگر آب به دستم نرسد
دست کم آب ندادید سرابم بدهید
چند وقتی است که این شهر به خود مست ندید
عقل ارزانیتان باد شرابم بدهید
درد عشق است که جز مرگ ندارد مرهم
چوبه دار مهیاست طنابم بدهید
خواب تا مرگ کسی گفت یک نفس است
خسته ام مرگ نشد فرصت خوابم بدهید
گفته بودید که هر جرم عذابی دارد
عاشقی جرم بزرگی است عذابم بدهید

BaHaReH 10-02-2010 11:08 PM

مثل تموم عالم حال منم خرابه
مثل تموم بختا بخت منم تو خوابه
سنگ صبورم اینجا طاقت غم نداره
طاقت اینکه پیشش گریه کنم نداره
حالی واسم نمونده دنیا برام سرابه
داد میزنم که ساقی میخونه بی شرابه
یادی نکردی از من رسم رفاقت این نیست
اشکی برام نریختی عشق و صداقت این نیست
دشمن راه دورم درد دلم زیاده
جاده بجز جدایی هیچی به من نداده
مثل تموم عالم حال منم خرابه
مثل تموم بختا بختا بخت منم خرابه

SonBol 10-08-2010 09:11 PM

منم و گریه ممتد نصف شب و دوباره دلم می گیره
حالا که نیستی و بغض گلومو گرفته چه جوری بشکنمش
بیا و ببین دقیقه هایی که نیستی اونقده دلگیره، که داره از غصه می میره

عذابم میده این جای، خالی زجرم میده این خاطراتو،
فکرم بی تو داغون و خسته اس، کاش بره از یادم اون صداتو

عذابم میده این جای خالی، زجرم میده این خاطراتو،
فکرم بی تو داغون و خسته اس، کاش بره از یادم اون صداتو

عذابم میده، عذابم میده، عذابم میده، عذابم میده

منمو این جای خالی که بی تو هیچوقت پر نمیشه
منمو این عکس کهنه که از گریه ام دلخور نمیشه
منمو این حالو روزی که بی تو تعریفی نداره
منمو این جسم توخالی که بی تو هی کم میاره

عذابم میده این جای خالی، زجرم میده این خاطراتو،
فکرم بی تو داغون و خسته اس، کاش بره از یادم اون صداتو

عذابم میده این جای خالی، زجرم میده این خاطراتو،
فکرم بی تو داغون و خسته اس، کاش بره از یادم اون صداتو

عذابم میده، عذابم میده، عذابم میده، عذابم میده

تا خوابتو می بینم میگم شاید وقتش رسیده…
بی خوابی می شینه توی چشمام مهلت نمی ده، نه
دوباره نیستی تو شعرام حرفی واسه گفتن ندارم
دوباره نیستی و بغض گلومو می گیره باز کم میارم

حالا که امید بودن تو در کنارم داره می میره
منم و گریه ممتد نصف شبم دوباره دلم می گیره
حالا که نیستی و بغض گلومو می گیره چه جوری بشکنمش
بیا و ببین دقیقه هایی که نیستی اونقده دلگیره، که داره از غصه می میره

عذابم میده این جای خالی، زجرم میده این خاطراتو،
فکرم بی تو داغون و خسته اس، کاش بره از یادم اون صداتو

عذابم میده این جای خالی، زجرم میده این خاطراتو،
فکرم بی تو داغون و خسته اس، کاش بره از یادم اون صداتو

عذابم میده، عذابم میده، عذابم میده، عذابم میده،
عذابم میده، عذابم میده، عذابم میده


http://www.img4up.com/up1/97185679676404042686.jpeg

shokofe 10-20-2010 12:57 PM

اشك گاهي از لبخند با ارزش تره
چون لبخند و به هر كسي ميتوني هديه بدي
اما اشك رو فقط براي كسي مي ريزي كه
نمي خواي از دستش بدي:53:

خداي خوبم خيلي دلم گرفته

behnam5555 10-20-2010 10:46 PM



ماه من ، غصه چرا ؟! آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبي و پر از مهر ، به ما مي خندد !
يا زميني را که، دلش ازسردي شب هاي خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبريز شد و
نفسي از سر اميد کشيد
ودر آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد
زير پاهامان ريخت ،
تا بگويد که هنوز، پر امنيت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داري و من
هر شب و روز ،
آرزويم ، همه خوشبختي توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن
کارآن هايي نيست ، که خدا را دارند ...
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزي، مثل باران باريد
يا دل شيشه اي ات ، از لب پنجره عشق ، زمين خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادي وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !
او هماني است که در تار ترين لحظه شب، راه نوراني اميد
نشانم مي داد ...
او هماني است که هر لحظه دلش مي خواهد ، همه زندگي ام ،
غرق شادي باشد ....
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معني خوشبختي ،
بودن اندوه است ...!
اين همه غصه و غم ، اين همه شادي و شور
چه بخواهي و چه نه ! ميوه يک باغند
همه را با هم و با عشق بچين ...
ولي از ياد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاري است پر از ياد خدا
و در آن باز کسي مي خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!


behnam5555 10-20-2010 10:50 PM



کاش می دانستی
بعداز آن دعوت زیبا به ملاقات خودت
من چه حالی بودم!

خبر دعوت دیدارت چونکه از راه رسید
پلک دل باز پرید
من سراسیمه به دل بانگ زدم
آفرین قلب صبور
زود برخیز عزیز
جامه تنگ در آر
وسراپا به سپیدی تو درآ .

وبه چشمم گفتم :
باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس؟
که پس از این همه مدت ز تو دعوت شده است !
چشم خندید و به اشک گفت برو
بعداز این دعوت زیبا به ملاقات نگاه .

و به دستان رهایم گفتم:
کف بر هم بزنید
هر چه غم بود گذشت .

دیگر اندیشه لرزش به خود راه مده !
وقت ان است که آن دست محبت ز تو یادی بکند

خاطرم راگفتم:
زودتر راه بیفت
هر چه باشد بلد راه تویی.
ما که یک عمر در این خانه نشستیم تو تنها رفتی

بغض در راه گلو گفت:
مرحمت کم نشود
گوییا بامن بنشسته دگر کاری نیست .
جای ماندن چو دگر نیست از این جا بروم

پنجه از مو بدرآورده به آن شانه زدم
و به لبها گفتم :
خنده ات را بردار
دست در دست تبسم بگذار
و نبینم دیگر
که تو برچیده و خاموش به کنجی باشی

مژده دادم به نگاهم گفتم:
نذر دیدار قبول افتادست
ومبارک بادت
وصل تو با برق نگاه

و تپش های دلم را گفتم :
اندکی آهسته
آبرویم نبری
پایکوبی ز چه برپا کردی

نفسم را گفتم :
جان من تو دگر بند نیا
اشک شوقی آمد
تاری جام دو چشمم بگرفت



و به پلکم فرمود:
همچو دستمال حریر بنشان برق نگاه
پای در راه شدم

دل به عقلم می گفت :
من نگفتم به تو آخر که سحر خواهد شد
هی تو اندیشیدی که چه باید بکنی
من به تو می گفتم: او مرا خواهد خواند
و مرا خواهد دید

عقل به آرامی گفت :
من چه می دانستم
من گمان می کردم
دیدنش ممکن نیست
و نمی دانستم
بین من با دل او صحبت صد پیوند است

سینه فریاد کشید :
حرف از غصه و اندیشه بس است
به ملاقات بیندیش و نشاط
آخر ای پای عزیز
قدمت را قربان
تندتر راه برو
طاقتم طاق شده

چشمم برق می زد /اشک بر گونه نوازش می کرد/لب به لبخند تبسم می کرد/دست بر هم می خورد
مرغ قلبم با شوق سر به دیوار قفس می کوبید

عقل شرمنده به آرامی گفت :
راه را گم نکنید

خاطرم خنده به لب گفت نترس
نگران هیچ مباش
سفر منزل دوست کار هر روز من است

عقل پرسید :؟
دست خالی که بد است
کاشکی ...

سینه خندید و بگفت :
دست خالی ز چه روی !؟
این همه هدیه کجا چیزی نیست !

چشم را گریه شوق
قلب را عشق بزرگ
روح را شوق وصال
لب پر از ذکر حبیب

خاطر آکنده یاد ....

عسل تلخ 10-25-2010 11:38 AM

تشکر ویزه
 
عالی بود...

مهبا 10-25-2010 02:28 PM

دل بی تاب مرا هیچ کس نمی فهمد

چشم بی خواب مرا هیچ کس نمی خواند

چه کسی پرسید ماه گردونت کو

سینه ات را وا کن دل پر خونت کو

عجب بیهوده فکر من می رود

آخرین حرف مرا چه کسی می خواند

ساقي 10-25-2010 06:37 PM

به تو می اندیشم
 
شعری از لئوپولد سدار سنگور

شاعر و مبارز آزادیخواه سنگالی (۲۰۰۱ – ۱۹۰۶)

...
عشق..

از من پرسیده ای چه هنگام به تو می اندیشم؟
وقتی که راه می روم
وقتی که از این سوی رودخانه به آن سویش شنا می کنم
وقتی که نور بامداد چشمانم را بیدار می کند
وقتی که تاریکی شب فرا می رسد
وقتی که با غروب خورشید گریه ام می گیردآه ..
یادم رفت بگویم وقتی که می خندم
وقتی که با خودم حرف می زنم
وقتی که خاموش می شوم
و خیره به نقطه ای می نگرم
وقتی که دلم شاد است وقتی که دلم گرفته است
وقتی که به چیزی فکر می کنم
و وقتی که دیگر به هیچ چیزی فکر نمی کنم ،
عزیز من
به تو می اندیشم .. ..
..
..
.

ترجمه از انگلیسی به فارسی :
عبداللطیف عبادی






behnam5555 10-26-2010 08:47 AM


آمد از باغ نگاهم برگ سبزي چيد و رفت
واژه اميـد را از چشمان من دزديد و رفت



او كه عمري با غزل هاي دلم خو كرده بود
عاقبت از ايل چشم شاعرم كوچيد و رفت


كوچه كوچه بغض هـايم شد مسير رفتنش
هق هق اين كودك احساس را نشنيد و رفت


دفتر غم هاي من در پيش چشمش باز بود
خاطرات تلخ و شيريني به من بخشيد و رفت


گرچه او مرحم نشد بر زخم هاي قلب من
روي زخم كهنه ام مشتي نمك پاشيد و رفت


گريه هايش را دورن بقچه اي پيچيد و رفت
وقت رفتن با لبي خندان مرا بوسيد و رفت

SonBol 10-31-2010 09:25 PM

نه نمی شه !
اینجا دیگه آخرِ خط با تو بودنِ ، میدونم میدونی‌ !
به هر کی تو این راه پیِ رده منِ بگو که رفت نمیاد !
ای یار… با من نمون !
با من نمون که ما ته قصه نمیرسیم به هم ، نه نمون !
بذار تموم راه و با خیال تو تنها برم، نه نمون با من!
اگه دلت با منِ نگو بمون، نگو بدونِ من نرو !
نگو با من بمون ، نگو بی من راهی این سفر نشو !
منو ببخش اگه دلم تورو نبرد تورو شکست !
تورو ندید ،‌ منو ببخش !
اگه دل من از تو ساده برید
نه بخند!
منو شریک بغض بی هوای هر شبت نکن
باز بخند!
سکوتمو تمام شب پر از هوای تازه کن،‌ بغض نکن ،‌ ای عشق!
باید برم، حس می کنم از حال جاده ها که وقت رفتنِ
تو دلم تموم جاده ها شبیه از تو دل بریدنِ
نه نیا با من !


اکنون ساعت 10:37 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)