پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره واژه ای (http://p30city.net/showthread.php?t=3981)

فرانک 09-16-2010 12:55 PM

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستودو ثنا کرد و بدو داد همه کار

مهدی 09-16-2010 12:59 PM

هوشیاران سر فکنده جمله خود از بیم و ترس
پیش او صف‌ها کشیده بی‌دعا و بی‌ثنا
و آنک مستان خمار جادوی اویند نیز
چون ثنا گویند کز هستی فتادستند جدا

فرانک 09-16-2010 01:08 PM

چون می از خم به سو رفت و گل افکند نفاب
فرصت عیش نگهدار و بزن جامی چند

مهدی 09-16-2010 01:13 PM

ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است
مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله شب‌های بیداران خوش است

فرانک 09-16-2010 01:17 PM

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

مهدی 09-16-2010 01:22 PM

بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم
جان نهادیم بر آتش ز پی خوش نفسی

فرانک 09-16-2010 01:23 PM

دلبر جانان من برده دل و جان من
برد دل و جان من دلبر جانان من

مهدی 09-16-2010 01:39 PM

جان که صافی شدست در قالب
جز که آیینه دار جانان نیست
جمع شد آفتاب و مه این دم
وقت افسانه پریشان نیست

فرانک 09-16-2010 08:14 PM

این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

مهدی 09-16-2010 08:31 PM

سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

فرانک 09-16-2010 08:52 PM

چون تو را در گذر ای یار نمیارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم

مهدی 09-16-2010 09:20 PM

ای دوست حقیقت شنواز من سخنی
با باده لعل باش و با سیم تنی
کانکس که جهان کرد فراغت دارد
از سبلت چون تویی و ریش چو منی

فرانک 09-16-2010 09:28 PM

بجان دوست که غم پرده شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کار ساز کند

مهدی 09-16-2010 09:35 PM

ز الطاف تو غیر از غم خوبان به دلم نیست
غم نیست‌که تاگویم از آنم برهانی
جز خواهش بوسیدن‌کامت بروانم
کامی نبود تا که بدانم نرسانی

سالومه 09-17-2010 11:34 PM

بهر بوسيدن پاي تو سر و روي مرا
سر آن نيست که از روي زمين برخيزد

فرانک 09-18-2010 09:07 PM

تو آنی کر آن یک مگس رنجا ای
که امروز سالار سر پنجه ای

مهدی 09-18-2010 09:10 PM

ای شب خوش رو که تویی مهتر و سالار حبش
ما ز تو شادیم همه وقت تو خوش وقت تو خوش

فرانک 09-18-2010 09:13 PM

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد

مهدی 09-18-2010 09:14 PM

ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

فرانک 09-18-2010 09:20 PM

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد

مهدی 09-18-2010 09:24 PM

ای دل غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نئی غمان بیهوده مخور
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش غم بوده و نابوده مخور

سالومه 09-18-2010 10:59 PM

خسته و کاهيده و فرسوده‌ام
هر زمانم، مرگ در پيراهن است

مهدی 09-18-2010 11:02 PM

ای پاک رو چون جام جم وز عشق آن مه متهم
این مرگ خود پیدا کند پاکی تو را کم خور تو غم

سالومه 09-18-2010 11:06 PM

به جرمي کاش پيشش متهم گردم که هر ساعت
به دست و پايش افتم معذرت خواه از گناه خود

مهدی 09-18-2010 11:13 PM

می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند

سالومه 09-18-2010 11:22 PM

صبا از کشور آن پاکدامان دير مي‌آيد
ز يوسف بوي پيراهن به کنعان دير مي‌آيد

مهدی 09-18-2010 11:37 PM

بنگر ز صبا دامن گل چاک شده
بلبل ز جمال گل طربناک شده
در سایه گل نشین که بسیار این گل
در خاک فرو ریزد و ما خاک شده

سالومه 09-18-2010 11:42 PM

من ترک عشق شاهد و ساغر نمي‌کنم
صد بار توبه کردم و ديگر نمي‌کنم
باغ بهشت و سايه طوبي و قصر و حور
با خاک کوي دوست برابر نمي‌کنم

مهدی 09-18-2010 11:52 PM

در فصل بهار اگر بتی حور سرشت
یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت
هر چند به نزد عامه این باشد زشت
سگ به ز من است اگر برم نام بهشت

سالومه 09-19-2010 12:19 AM

اي قصه بهشت ز کويت حکايتي
شرح جمال حور ز رويت روايتي

فرانک 09-19-2010 11:21 AM

ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی

مهدی 09-19-2010 05:06 PM

تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت

روناک 09-19-2010 08:43 PM

ای صبا امشبم مدد فرمای
که سحر گه شکفتنم هوس است

مهدی 09-19-2010 08:53 PM

وقت سحر است خیز ای طرفه پسر
پر باده لعل کن بلورین ساغر
کاین یکدم عاریت در این گنج فنا
بسیار بجوئی و نیابی دیگر

shokofe 09-20-2010 12:42 PM

چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن
با لشگر غم چه بایدت کوشیدن
سبز است لبت ساغر از او دور مدار
می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن

مهدی 09-20-2010 01:06 PM

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمی‌باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست

فرانک 09-20-2010 05:13 PM

روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه ازین کهگل کرد

مهدی 09-20-2010 05:17 PM

بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست
جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست

فرانک 09-20-2010 06:29 PM

سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود میل سمن نمیکند

مهدی 09-20-2010 06:42 PM

سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کاربند
پذیرندهٔ هوش و رای و خرد
مر او را دد و دام فرمان برد


اکنون ساعت 06:22 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)