دزدیده چون جان میروی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من |
نمی دانم چه می خواهم بگویم،زبانم در دهان بسته است |
تا به سر شوری از آن زلف پریشان دارم نه سر کفر و نه اندیشهٔ ایمان دارم پرده بردار که تا بر همه روشن گردد کز چه رو مذهب خورشید پرستان دارم |
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد |
در خموشی همه صلح است ، نه جنگ است اینجا غنچه شو، دامن آرام به چنگ است اینجا چشم بربند ، گرت ذوق تماشایی هست صافی آینه درکسوت زنگ است اینجا |
اگر چه عرض هنر پیش یار بی ادبیست |
تن محنت کشی دیرم خدایا دل با غم خوشی دیرم خدایا زشوق مسکن و داد غریبی به سینه آتشی دیرم خدایا |
ابــر اگــر آب زنــدگی بـارد |
یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید |
زلفی که به جان ارزد هر تار بشوریدش بس مشک نهان دارد زنهار بشوریدش در شام دو زلف او صد صبح نهان بنشست هر لحظه و هر ساعت صد بار بشوریدش |
اکنون ساعت 08:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)