بعضی ادم ها بعضی آدمها جلدِ زرکوب دارند ، بعضی جلدِ ضخیم و بعضی نازک . بعضی آدمها ترجمه شده اند ، بعضی از آدمها تجدیدِ چاپ میشوند . و بعضی از آدمها توقیف و بعضی از آدمها فتوکپیِ آدمهایِ دیگرند . بعضی از آدمها صفحاتِ رنگی دارند ، بعضی از آدمها تیتر دارند ، فهرست دارند ، و روی پیشانیِ بعضی از آدمها نوشته اند : حقِ هر گونه استفاده ممنوع و محفوظ است . بعضی از آدمها قیمتِ رویِ جلد دارند ، بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش میرسند ، و بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمیشوند . بعضی از آدمها را باید جلد گرفت ، بعضی از آدمها را میشود تویِ جیب گذاشت ! بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته میشوند . بعضی از آدمها خط خوردگی دارند ، بعضی از آدمها غلطِ چاپی دارند . بعضی از آدمها را باید چند بار بخوانیم تا معنیِ آنها را بفهمیم ، و بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت . کتابها مثلِ آدمها هستند ..... بعضی از کتابها برایِ ما قصه میگویند تا بخوابیم ، و بعضی قصه میگویند تا بیدار شویم . بعضی از کتابها تنبل هستند . بعضی از کتابها تقلب میکنند ، بعضی از کتابها دزدی میکنند ! بعضی از کتابها هرچه دارند ، از دیگران گرفته اند ، بعضی از کتابها هرچه دارندبه دیگران میبخشند ، و بعضی از کتابها فقیرند و بعضی گدایی میکنند . بعضی از کتابها پرحرفند ، ولی حرف برایِ گفتن ندارند ، و بعضی ساکت و آرامند ولی یک عالم حرفِ گفتنی در دل دارند . بعضی از کتابها بیمارند ، بعضی از کتابها تب دارند و هذیان میگویند . بعضی از کتابها ، کودکانه و لوس حرف میزنند ، و بعضی از کتابها فقط غر میزنند و نصیحت میکنند . بعضی از کتابها پیش از تولد میمیرند . و بعضی تا ابد زنده هستند ..... مرحوم قیصر امین پور |
عکس روی تو چو در آینه ی جام افتاد
عارف از خنده ی می در طلب خام افتاد حُسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد این همه نقش در آیینه ی اوهام افتاد این همه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد غیرت عشق زبانِ همه خاصان ببرید کز کجا سرّ غمش در دهن عام افتاد |
من اینگونه نبودم. من سرکش بودم .من جوان بودم من عاشق بودم. همه جا را بر هم می زدم تا رام شدگان رم کنند. هر جا پا می گذاشتم، نوای عشق را یادآوری می کردم و به خفتگان آن را می آموختم. آنقدر جنب و جوش داشتم که گاهی احساس می کردم پرواز می کنم. آنقدر بصیرت داشتم که هنگام خروش موجها خدا را می دیدم. دلسوخته ها مرا که می دیدند از نو شروع می کردند. پیرها مرا که می دیدند طراوت جوانی را مرور می کردند و کودکان مرا همراز قصه هایشان می کردند. |
فرياد در باد
سايه ي سروي به جا ميگذارد. ( بگذاريد درين كشتزار گريه كنم ) در اين جهان همه چيزي در هم شكسته بجز خاموشي هيچ باقي نمانده است . ( بگذاريد درين كشتزار گريه كنم ) افق بي روشنائي را جرقه ها به دندان گزيده اند. ( به شما گفتم بگذاريد درين كشتزار گريه كنم ) فدريكو گارسيا لوركا ترجمه شاملو |
روياهاتو از دست نده
واسه اينکه اگه روياها بميرن زندگي عين مرغ شکسته بالي ميشه که ديگه مگه پرواز رو توي خواب ببينه. روياهاتو از دست نده واسه اينکه اگه روياهات از دست برن زندگي عين بيابون برهوتي ميشه که برفا توش يخ زده باشن. روياهاتو از دست نده. لنگستون هيوز ترجمه شاملو |
روح بیمار طبیعت را - می فهمی در دیار خشک در میان سایه های تیره - در زنجیر مرگ را می بینی گاه بی تابی گاه می خندی . . . عاشق باران که باشی در اضطراب شب - به دنبال آغوش امنی می گردی تا تن نازک تب زده ات را بسپاری به تنش تا فراموش کنی . . عاشق باران که باشی منتظر می مانی بر نگاه بی کلام پنجره - چشم می دوزی شعر می خوانی . . |
دوستت دارم !
[IMG]http://*****************/images/7eixmoa206tgkezgez.jpg[/IMG] باران می بارد .. دوستت دارم . . می بارد .. دوستت دارم . . می بارد .. دوستت دارم . . می ایستد ! دوستت دارم ... جلیل صفربیگی |
پلك صبوری می گشايی
و چشم حماسه ها روشن می شود كدام سر انگشت پنهانی زخمه به تار صوتی تو می زند كه آهنگ خشم صبورت عيش مغروران را منغص مي كند می دانيم تو نايب آن حنجره ی مشبّكی كه به تاراج زوبين رفت و دلت مهمانسرای داغ های رشيد است ای زن ! قرآن بخوان تا مردانگی بماند قرآن بخوان به نيابت كل آن سی جزء كه با سر انگشت نيزه ورق خورد قرآن بخوان و تجويد تازه را به تاريخ بياموز و ما را به روايت پانزدهم معرفی كن قرآن بخوان تا طبل هلهله از های و هوی بيفتد خيزران عاجزتر از آن است كه عصای دست شكستهای بزك شده باشد *** شاعران بيچاره شاعران درمانده شاعران مضطر با نام تو چه كردند ؟ *** تاريخِزن آبرو می گيرد وقتي پلك صبوری می گشايی و نام حماسی ات بر پيشانی دو جبهه ی نورانی می درخشد : زينب ! |
شبي به دست من از شوق سيب دادي تو
نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو تو آشناي دل خسته ام نبودي حيف و درد را به دل اين غريب دادي تو. |
نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست
بشنو از دل ، دل حریم کبریاست نی بسوزد خاک و خاکستر شود دل بسوزد خانه ی دلبر شود |
اکنون ساعت 09:21 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)