من از بيگانگان ديگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد //// ش |
شمس در خارج اگر چه هست فرد
میتوان هم مثل او تصویر کرد د |
در كوي مستفيدي مرده است نا اميدي كاندر پناه كهفت سگ كرده اوليايي ر |
رحم آر که عمر و طاقتم رفت بباد
نه نوح بود نام مرا نه ایوب ب |
بيكار شدم اي غم عشقت كارم در بيكاري تخم وفا مي كارم من صورت وصل مي تراشم شب و روز با خاطر چون تيشه مگر نجارم ت |
تو چاشنی درد ندانی ورنه
یکدم غم دوست خونبهای من و تست ج |
جام جفا باشد و دشخوار خوار چون ز كف دوست بود خوش بود ح |
حرف ظرف آمد درو معنی چون آب
بحر معنی عنده ام الکتاب غ |
غم جهان مخور و پند من مبر از ياد
که اين لطيفه عشقم ز ره روی يادست ع |
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست ل |
لشكر خشمش رسيد جمله كشيده رماح باز برآراستند قلب يمين و جناح غ |
غم حبیب نهان به زگفتگوی رقیب
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز ک |
كهنه بگذار و رو در بركش يار نو نو بيش دهد لذت اي جان جهان نو جو |
حرف؟
در عهد پادشاه خطا بخش جرم پوش حافظ قرابه كش شد ومفتي پياله نوش ج |
جان جهان دوش چه سان بوده ای
بی غلطم در دل ما بوده ای زهره ندارم که بگویم تو را بی من بیچاره کجا بوده ای //////.ک |
كنار آب وپاي بيد وطبع شعر وياري خوش
معاشر دلبري شيرين وساقي گلعذاري خوش ت |
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل ض |
ض جان آمد نماند اي مستضي
لازم و ملزوم و نافي مقتضي ن |
نه که تقدير و قضاي من بد آن
چون به وقت عذر کردي آن نهان ن |
نهادستی ز عشقم حلقه در گوش
بدین عیبم خریدی باز مفروش ////م |
مهين بانو که بر تخت تجرد داشت چون مريم
ببر تشريف لم يمسسني از بس پاکداماني /////////ا |
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را |
حرفت کو؟;)
آن دل كه نلرزيدت و آن چشم كه نگريست يا رب خبرش ده تو ازين عيش و تماشا //// .... |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما ییخشید حواسم نبود ی |
يك باغ پرازشاهد و ني ترك و نه رومي كاندر حجب غيب هزاران ختن آمد //// ش |
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست گ |
گر من نبينم مستيت آتش زنم در هستيت ازجام حق مستت كنم يادار و گير وعربده ک |
كاروان آمد و از يوسف من نيست خبر
اين چه راهيست كه بيرون شدن از چاهش نيست // آ |
آنكس كه ترا دارد از عيش چه كم دارد وانكس كه ترا بيند اي ماه چه غم دارد ب |
به نسيمي همه راه به هم مي ريزد
كي دل سنگ تو را آه به هم مي ريزد سنگ در بركه مي اندازم و مي پندارم به همين سنگ زدن ماه به هم مي ريزد // ه |
هم آينه ايم و هم لقاييم همه
سرمست پياله بقاييم همه هم دافع رنج و هم شفاييم همه هم آب حيات و هم سقاييم همه ////..... |
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا // ... |
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم ه |
آن کس که سوی دشت تو سیلاب وار آمد
با دست خالی می رود اینک به آرامی //ل |
لاله بوی می نوشين بشنيد از دم صبح
داغ دل بود به اميد دوا بازآمد ص |
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بيابان تو دادهاي ما را ///////ت |
تا روي ترا بديدم اي بت ناآگاه سرگشته شدم ز عشق گم كردم راه ب |
بخت من، در خود،به غیر از غربت مغرب ندید
آه از این آسمان غربی بی خاوران! |
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس اين سود و زيان ما را بس ت |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
اکنون ساعت 03:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)