در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
از گل و لاله گزیرست و ز گلرویان نیست |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود |
در باغ روم کوی توام یاد آید بر گل نگرم روی توام یاد آید در سایهی سرو اگر دمی بنشینم سرو قد دلجوی توام یاد آید |
دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر
نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی، گو بر آ |
آورد صبا گلی ز گلزار امید یا روح قدس شهپری افگند سفید یا کرد صبا شق ورقی از خورشید یا نامهی یارست که آورد نوید ... |
دوش میگفت که فردا بدهم کام دلت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود |
در ازل هر کاو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود |
در آ که در دل خسته توان در آید باز
بیا که در تن مرده روان در آید باز |
ز میوه های بهشتی چه ذوق دریابد
هر آن که سیب ز نخدان شاهدی نگزید |
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی |
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم |
ماهم این هفته برون رفت وبه چشـمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست |
تا مدح گویم از سلطان دین رضا
ان افتاب دین ارواحنا فدا |
این همه شعبده خویش که میکرد این جا
سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد |
دل سوخت تمام از غم و آهی نکشیدیم
آتش که برافروخته شد دود ندارد |
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد |
دل من در سبدی عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار به موسی شدنش می ارزد |
در کارخانه ای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف رای فضولی چرا کند |
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامه ای در نیک نامی نیز میباید درید |
دودی است در این خانه و کوریم ز دیدن
چشمی به کف آریم و به کاشانه بگرییم سال پر برکتی داشته باشید |
من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست |
تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود
سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود |
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
|
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم |
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است |
تا خار غم عشقت آويخته در دامن
كوته نظري باشد رفتن به گلستانها |
ای صبا امشبم مدد فرمای
که سحرگه شکفتنم هوس است |
تا عهد تو بربستم عهد همه بشكستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پيمانها |
از صبا هردم مشام جان ما خوش می شود
آری آری طیب انفاس هواداران خوش است |
تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی
در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد |
در دایره ای که آمدن و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست |
تو یار خواجه نگشتی به صد هنر ، هیهات
که بر مراد دل بی قرار من باشی |
یار با ما بی وفایی می کند
بی دلیل از من جدایی می کند شمع جانم را بکشت آن بی وفا جای دیگر روشنایی می کند |
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم |
ما را به دعا کاش فراموش نسازند
رندان سحرخیز که صاحب نظرانند |
در حلقه ی گل و مل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبو یا ایها السکارا |
آن چه بر من میرود دربندت ای آرام جان
با کسی گویم که در بندی گرفتار آمدست |
تمام شد گل های گلدانم
شکوه ها را سر کنم تا کی؟ بی تو طبع شعر من پژمرده است این غزل از بر کنم تا کی؟ |
یک قصه بیش نیست سخن عشق واین عجب
از هــر زبـان کـه میـشنوم نـامکـرر اســت |
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت |
اکنون ساعت 01:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)