یکی برزیگرک نالان درین دشت به خون دیدگان آلاله می کشت همی کشت و همی گفت ای دریغا بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت |
تــا بــامداد هـــر شب آواز عنــدلیب |
اگر یار مرا دیدی به خلوت بگو ای بی وفا ای بی مروت گریبانم ز دستت چاک چاکو نخواهم دوخت تا روز قیامت |
تا بداند که جفا در خور طاقت باید |
دل از خمار طلب خون کن و شراب طلب جگر به تشنه لبی واگذر و آب طلب ز عافیت نتوان مژدهٔ گشایش یافت به دل شکستی اگرهست فتح باب طلب |
بلیل به چمن زان گل رخسار نشان دید |
در خواب بدم مرا خردمندی گفت کز خواب کسی را گل شادی نشکفت کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟ مِی خور که به زیر خاک می باید خفت |
ترسم اندر بــــر اغیار برم نام عزیزت |
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت جامی و بتی و بربطی بر لب کشت این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت |
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی |
اکنون ساعت 01:12 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)