گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرايد گفتم كه ماه من شو گفتا اگر برايد:53:
|
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده ام بی سرو سامان که مپرس |
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پيمانه زدند |
دارم اميد عاطفتي ازجانب دوست
كردم جنايتي واميدم به عفو اوست |
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه |
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تا بردش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش |
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست |
|
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا میفرستمت |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
الا یا ایها الـساقی ادر کاسا و ناولـها ... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
|
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما |
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسید ای محب خموش |
شكايت شب هجران گذاشته به -------------------------بشكر آنكه بر افكند پرده روز وصال
بيا كه پرده ي گلريز هفت خانه چشم-------------------كشيده ايم بتحرير كارگاه خيال |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است |
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه .....هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
|
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش |
شب وصل است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر |
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را |
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازا که ریخت بی گل رویت بهار عمر |
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست |
تخم وفا و مهر درین کهنه کشته زار
آنکه عیان شود که بود موسم درد |
در میخانه بستهاند دگر
افتتح یا مفتح الابواب |
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
با درد کشان هر که درافتاد برافتاد |
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما |
این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازهروی میباید بود |
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست |
تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای
سرپنجهٔ دشمن افکن ای شیر خدای |
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان |
ناوک غمزه بیارو رسن زلف که من
جنگها با دل مجروح بلاکش دارم |
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزاردامادست |
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
ترسم که صرفه ای نبود روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما |
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت |
اکنون ساعت 11:28 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)