ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان |
در میان آب و گل سازد وطن آن جان و دل |
تجلی گه خود کرد خدا دیده ی ما را |
از کفر سر زلف وی ایمان میریخت وز نوش لبش چشمهٔ حیوان میریخت چون کبک خرامنده به صد رعنایی میرفت و ز خاک قدمش جان میریخت |
تو هم جنگ را باش چون کینه خواست
که با کینه ور مهربانی خطاست |
تا مرد به تیغ عشق بی سر نشود اندر ره عشق و عاشقی بر نشود هر یار طلب کنی و هم سر خواهی آری خواهی ولی میسر نشود |
دنیا نه متاعیست که ارزد به نزاعی
با خصم مدارا کن وبا دوست مواسا |
ای در تو عیانها و نهانها همه هیچ پندار یقینها و گمانها همه هیچ از ذات تو مطلقاً نشان نتوان داد کانجا که تویی بود نشانها همه هیچ |
چو بی عزتی پیشه کردآن حرون
شدند آن عزیزان خراب اندرون |
نه کس که زجور دهر افسرده نبود نی گل که درین زمانه پژمرده نبود آنرا که بیامدست زیبا آمد دانی که بیامده چو آورده نبود |
اکنون ساعت 05:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)