فقیه مدرسه دی مست بود وفتوی داد
که می حرام ولی به زمال اوقافست گ |
گر تو ز من نهان كني شعشعه جمال تو نوبت ملك مي زند اي قمر مصورم //// ه |
همچو نی زهری و تریاقی کی دید
همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید ک |
کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
که قرار از دل دیوانه به یک بار برفت ف |
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست ق |
قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی ش |
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شبها به غرامت برخاست |
حرفت کو؟;)
تا دستها کمر نکنی بر میان دوست بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست س |
ساحران موسی از استیزه را
برگرفته چون عصای او عصا ن حواسم نبود;) |
نخواهم نخواهم شرابي بهايي از آن بحر بگشا شراب فراوان ش |
شوخي نرگس نگر كه پيش تو بشكفت
چشم دريده ادب نگاه ندارد ف |
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان // ن |
ناصحم گفت كه جز غم چه هنر دارد عشق
برو اي خواجه عاقل هنري پيدا كن |
.....؟
نگه دار آب و رنگِ خویش ای یاقوت پُرقیمت که بی آبی و بی رنگی خلل در قیمت اندازد ن |
جایی برای رویش آینه ها نماند
از بس که کینه جای صفا را گرفته است //ل |
لب پياله ببوس آنگهي به مستان ده
بدين دقيقه دماغ معاشران تر كن ي |
یار من آن که لطف خداوند یار اوست
بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست ه |
هر فریقی مر امیری را تبع
بنده گشته میر خود را از طمع ح |
حدیث در دهن او تو گوییی که مگر
وجود با عدم از لذت اتصال کند ج |
هم عفاالله صبا كز تو پيامي مي دارد
ورنه در كس نرسيديم كه از كوي تو بود گ |
گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند
صدهزاران ماه آن شب خدمت ماهی کند ج |
جز پشیمانی نباشد ریع او
جز خسارت پیش نارد بیع او ز |
زنده بی دوست خفته در وطنی
مثل مردهایست در کفنی ر |
روح میبردت سوی چرخ برین
سوی آب و گل شدی در اسفلین ک |
کودکی داشتم خراباتی
می کش و کمزن و خرافاتی گ |
گر جهان پر برف گردد سربسر
تاب خور بگدازدش با یک نظر ع |
عیش را بی تو عیش نتوان گفت
چه بود بی وجود روح تنی غ |
غلام همت آنم که باشد
چو حافظ بنده و هندوی فرخ ر |
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت مینیاید چهره زیبای تو د |
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی و |
وگر خالي شوي از خويش چون ني چو ني پر از شكر آكنده باشي س |
سواد زلف سیاه تو جاعل الظلمات
بیاض روی چو ماه تو فالق الاصباح ش |
شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمتست چنین شب که دوستان بینی ف |
فهم و خاطر تیز کردن نیست راه
جز شکسته مینگیرد فضل شاه ت |
تا تولا کردهایم از عاشقی در دوستیت
چون سنایی از همه عالم تبرا کردهایم ی ! |
يکي خرده بر شاه غزنين گرفت
که حسني ندارد اياز اي شگفت ر |
راز درون پرده چه داند فلک خموش
اي مدعي نزاع تو با پرده دار چيست ز |
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهٔ بر شده پیکرست چ |
چون رسيدم به شهر بيگه بود
شهر در بسته خانه بيره بود ////////ش |
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما م |
اکنون ساعت 03:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)