غزلی از فروغی بسطامی... امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم تو خوبتــــــــــــر ز ماهی من اشتباه کردم دوشینه پیش رویت آئینه را نهادم روز سفید خود را آخـر سیاه کردم هر صبح یاد رویت تا شــامگه نمودم هر شام فکر مویت تا صبحگاه کردم تو آنچه دوش کردی از نوک غمزه کردی من هر چه کردم امشب از تیر آه کــردم صد گوشمال دیدم تا یک سخن شنیدم صد ره به خون تپیدم تا یک نگــاه کردم چون خواجه روز محشر جرم مرا ببخشد ؟ کز وعده عطایش عمری گنــــــــــاه کردم فروغی بسطامی |
فریدون توللی http://setinelor.com/fa/wp-content/u.../tavalloli.jpg معرفت نیست در این معرفت آموختگان ای خوشـــــا دولت دیدار دل افروختگان دلـــــــم از صحبت این چرب زبانان بگرفت بعد از این دست من و دامن لب دوختگان عاقبت بر سر بازار فــریبم بفروخت ناجوانمردی این عاقبت اندوختگان شرمشان باد ز هنگامه رسوایی خویش این متـــاع شرف از وسوسه بفروختگان یار دیرینه چنان خاطرم از کینه بسوخت که بنــــــــالید به حالم دل کین توختگان خوش بخندید رفیقان که درین صبح مراد کهنه شد قصه ما تا به سحر سوختگان |
غزلی زیبا از شوریده شیرازی ... http://photo.blog4i.com/weblogupload...1207885609.jpg هر چه کنی بکن مکن ترک من ای نگار من هر چه بری ببر مـــــبر سنگدلی به کار من هر چه هلی بهل مهل پرده به روی چون قمر هر چه دری بدر مدر پرده اعتبــــــــــــــــار من هر چه کشــی بکش مکش باده به بزم مدعی هر چه خوری بخور مخور خون من ای نگار من هر چه دهی بده مده زلف به باد ای صنم هر چه نهی بنه منه پای به رهگــــذار من هر چه کشی بکش مکش صید حرم که نیست خوش هــــــــــر چه شوی بشو مشو تشنه به خون زار من هر چه بری ببر مبر رشته الفت مـــــــــــرا هر چه کنی بکن مکن خـــــــانه اختیار من هر چه روی برو مرو راه خــــلاف دوستی هر چه زنی بزن مزن طعنه به روزگار من |
طبیب اصفهانی ... http://taraneh22.persiangig.com/534pwmp.jpg حکایت ها که بعد از من تو خواهی گفت با خاکم کنون تا زنده ام بینی بگو با جان غمناکــــــــــــــم به راهت ای شکار افکن منم آن ناتوان صیدی که خونم را بحل سازم اگر بندی به فتراکــــــم مبادا غافلم دانی که من از حسرت عشقت نه از هجر تو غمگینم نه از وصلت طربناکــم نمی دانم که در این سر ، زمین آسوده است امــا همی دانم که هر دم می رسد فیضی از این خاکم |
مهستی بحرینی در فغـــــــــــانم از دل دیر آشنای خویشتن خو گرفتم همچو نی با ناله های خویشتن جز غم و دردی که دارد دوستی ها با دلم یار دلسوزی ندیدم در ســـــرای خویشتن من کیم؟ دیوانه ای کز جان خریدار غم است مرگ را راحت شمـــــــــارد از برای خویشتن آن چنـــانم کز حیات خویش دل برکنده ام زانکه خود بر آب می بینم بنای خویشتن غنچه پژمرده ای هستم که از کف داده ام در بهار زندگی عطر و صفــــــــای خویشتن آرزو های جوانی همچو گل بر باد رفت آرزوی مرگ دارم از خـــــدای خویشتن همدمی دلسوز تا نبود مهستی را چو شمع خود بباید اشک ریزد در عــــــــزای خویشتن |
مانند پرنده ای باش که روی شاخه سست و ضعیف می نشیند |
یک شعر زیبا در مقام شهید و دفاع مقدس اي شهيد ! http://kvb.ir/news/images/stories/shahid.jpg عشق را بـا خـون خـود كردي تـو معنـا اي شهيـد! خـويـش را بـردي بـه اوج عـرش اعـلا ، اي شهيد! زنـدگي تسليم تـو شد ، مــرگ خــالي از عــدم زنـده تــر از تـو نمي بينـم بـه دنيــــا اي شهيـــــد! در كـلاس عشـق تــو ، استــادهــا بنشستــه اند كـــز تـو آمـوزنــد ســــرمشق الفبـــا، اي شهيد! نــور مي پــاشي بسان مــاه بــــر قصر امـل عشـق مي نوشد ز تـو عــاشقترين ها اي شهيد! مـأمـن جــانْ پَـرورت ، ســـــرمنــزل مقصـــودها حـــاصلي از بــاورت ، روح تـجلّا اي شهيـــــــــد! عـــالمي حيـــران بـه شور و عشقبــــازي هاي تـو گلشنـــي حسرت بـــه ديـدار تـو رعنـا، اي شهيد! جــز خــدا واقف نـشد بـــر اوج عـرفـان تــــو كس چــونكه گشتـــه عـاشقت آخـر خـدا را اي شهيـد! تيــغ هيبت مـــي زنـي انـديــــشه ي فـرعُوْن را بـا يد بيضائي ات ، مانند موسي(ع) اي شهيد! تـو عظيـم و اعظمـي ، عـاري ز نـقصان و عـــــدم تــو شريف و اشرفي چون شاخ طوبي اي شهيد! موج موج از تــو سرازيــر است بــر رگهــاي عـشق شور سرمستي كـه در خــونست پيـدا اي شهيد! بــي تـــــو مـــي ميـــــرد جـهان عزّت و امّيــدها بـي تـو مي خشكد گـل راز تـمنّـا اي شهيد! تـو مــراد و عــــارفــــي در گـــلسِــتان معـــرفت جـلوه ي روح تو را خواهم تماشا اي شهيــــــد! بـر تـهيـدستـــان ، نـگاهــــــي از حضور پـاك بـاد چـشم يـاري دارد از عشق تو دادا اي شهيد! شاعر: ابوالفضل عظیمی بیلوردی (دادا ) |
خوش داشتند ... ! ( غزلی به غزّه ) http://www.rohama.org/files/fa/news/...5/2677_824.jpg زان كربلاي غــزّه ي پرخون ، دگـــر مپرس! بر دل ، توان نــدارم و از من نظـر مپرس! گلْ زخم هــاي صـورت طفلان تشنـــه لب مي داد واضح از ستــم دون ، خبر ، مپرس! شنگرف خون ز چشمه ي قاف غم آشناست در روز روشن ، حالت كـوه و كمر مپرس! آن كس كه بي تفاوت ازين ماجرا گذشت از او دگـــر ، حكايت خيــــرالبشر مپــرس! خــــوش داشتند حـرمت مـاه حــرام را !! اين فصل را گــذر تو همي بيشتر مپرس! قومي در آرزوي ظفر دست بــر دعاست قومي براي حادثه چون لال و كر ، مپرس! حزن و فغان گــــرفته دل داغ ديـــدگـــان امّـا بـجز حـماسه و غيــرت ، خبر ، مپرس! ديدي اگــر كه خارْدلي گـرم صحبت است از لالـــه هاي احمر و خونين ْجگر مپرس! دادا ز سيل زخم زبـــان سيــــــــه دلان راز بقا ز خـــامد بــي دادگـــــر مپرس! سی ام دیماه سال یکهزارو سیصدو هشتاد و هفت |
شعر قدس از نزار قبانی و ترجمه اش به زبان فارسی
http://site.nissr.com/zeino/imgs/nizar.jpg «من در همه جا ممنوعم... پس... مرا در همه جا می خوانند...!» شاید هیج جمله ای " نزار قبانی" را بهتر از این جمله که از خودش است،وصف نکند.نزار قبانی فقط یک شاعر نبود بلکه فریاد مردم بود،فریادی که پایه های عرش ستمگران و استعمارگران را به لرزه درآورد و حتی تبعید و تهدید هم نتوانست انرا خاموش کند. شعری که در ادامه خواهید خواند از این شاعر سوری است وبه نظر من یکی از زیباترین اشعاریست که در مورد قدس سروده شده است. القدس ای قدس! بکیت... حتی انتهت الدموع /چندان گریستم که اشکهایم خشکید صلیت... حتی ذابت الشموع/ چندان نیایش کردم که شمع ها آب شد رکعت... حتی ملّني الرکوع/ چندان به رکوع رفتم که طاقتی در من نماند سألت عن محمد، فیک.../ در تو،از محمد پرسیدم... و عن یسوع.../ و از مسیح... یاقدس یا مدینة تفوح أنبیاء/ ای شهری که بوی پیامبران می دهی یا أقصر الدروب بین الأرض و السماء/ ای کوتاهترین پل میان زمین و آسمان یا قدس یا منارة الشرائع /ای قدس ای مناره آیینها یا طفلة جمیلة محروقة الأصابع/ ای دخترک زیبای انگشت سوخته حزینة عیناک، یا مدینة البتول/ چشمانت غمبار است ای شهر مریم مقدس یا واحة ظلیلة مر بها الرسول / ای سایه سار سبزی که بر آن گذر کرده است رسول حزینة حجارة الشوارع /غمگین است سنگهای خیابانهایت حزینة مآذن الجوامع / و گلدسته های مساجدت یاقدس! یا جمیلة تلتف بالسواد ای قدس!/ ای زیبایی که سیاهی دربرش گرفته است من یقرع الأجراس فی کنیسة القیامة؟ / کیست که ناقوسها را در کلیسای"قیامت" به صدا درآورد؟ صبیحة الآحاد.../ در صبح هر یکشنبه... من یحمل الألعاب للأولاد ؟ / کیست که برای بچه ها اسباب بازی بیاورد؟ فی لیلة المیلاد.../ در شب عید... یا قدس یا مدینة الأحزان/ ای قدس ای شهر اندوه یا دمعة کبیرة تجول فی الأجفان / ای اشک درخشانی که در چشمها حدقه زده ای من یوقف العدوان؟ / کیست که تجاوز دشمن را از تو دور کند؟ علیک یا لؤلؤة الأدیان / ای مروارید آیین ها من یغسل الدماء عن حجارة الجدران؟ / کیست که دیوارهایت را از خون پاک کند؟ من ینقذ الإنجیل؟ / کیست که انجیل را نجات دهد؟ من ینقذ القرآن؟/ کیست که قرآن را نجات دهد؟ من ینقذ المسیح ممن قتلوا المسیح؟ / کیست که مسیح را از دست قاتلانش نجات دهد؟ من ینقذ الإنسان؟/ کیست که انسان را نجات دهد؟ یاقدس... یا مدینتی/ ای قدس... ای شهر من یا قدس... یا حبیبتی/ ای دوست... غدا ً... غدا ً... سیزهر اللیمون / فردا... فردا... درخت لیمو شکوفه می زند وتفرح السنابل الخضراء والزیتون/ وسنبل های سبز و زیتون شاد خواهند شد وتضحک العیون... / وچشمها هم شادمان خواهند شد... وترجع الحمائم المهاجرة / وکبوتران مهاجر باز خواهند گشت الی السقوف الطاهرة/ به بام های پاک تو ویرجع الأطفال یلعبون/ بچه ها دوباره برای بازی خواهند آمد ویلتقی الأباء والبنون/ وپدران و پسران به هم می رسند علی رباک الزاهرة / در تپه های سرسبزت یا بلدی / ای وطنم یا بلد السلام والزیتون/ ای سرزمین صلح و زیتون ترجمة: محمد باقر اسدی منبع: آموزش مکالمه عربی (عربی برای همه) آشنایی با نزار قبانی: ویکی پدیا سایت نزار قبانی |
من نمي دانم كه چرا مي گويند : اسب حيوان نجيبي است ، كبوتر زيباست . و چرا در قفس هيچكسي كركس نيست گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد. چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد واژه را بايد شست . واژه بايد خود باد ، واژه بايد خود باران باشد چتر را بايد بست ، زير باران بايد رفت . فكر را ، خاطره را ، زير باران بايد برد . با همه مردم شهر ، زير باران بايد رفت . دوست را ، زير باران بايد جست . زير باران بايد با زن خوابيد . زير باران بايد بازي كرد . زير باران بايد چيز نوشت ، حرف زد . نيلوفر كاشت ، زندگي تر شدن پي درپي، زندگي آب تني كردن در حوضچه (( اكنون )) است _______سهراب سپهري__________ |
اکنون ساعت 03:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)