نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش |
شوکت پور پشنگ و تیغ عامگیر او
در همه شهنامه ها شد داستان انجمن |
نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان
که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ |
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را |
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید |
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما |
آن طره مه هر جعدش صد نافه ی چین ارزد
خوش بودی اگر بودی,بويیش ز خوشرویی. |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا |
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را |
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی ز سر دوست |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه |
همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد |
دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد |
در آن مقام که سیل حوادث از چپ و راست
چنان رسد که امان از میان کران گیرد |
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد |
دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است
که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد |
دارای دهر شاه شجاع آفتاب ملک
خاقان کامگار و شهنشاه نوجوان |
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند |
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث |
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد |
دل منه بر دنیی و اسباب او
زانکه از وی کس وفاداری ندید |
دل من در هوای روی فرخ بود آشفته همچون موی فرخ |
خلیل عادلش پیوسته بر خوان
وز آنجا فهم کن سال وفاتش |
شب وصل است و طی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این ره نباشد کار بی اجر |
روزه هرچند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی |
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت بازآید و برهاندم از بند ملامت |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تا بو که دست در کمر او توان زدن
در خون دل نشسته چو یاقوت احمریم |
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست |
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست |
تو را که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری |
یاد باد آن کاو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم |
مکن عتاب از این بیش و جور بر دل ما مکن هر آن چه توانی که جای آن داری |
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم |
میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقهایست که هیچ آفریده نگشادست |
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو |
وفا خواهی جفا کش باش حافظ
فان الربح و الخسران فی التجر |
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است |
اکنون ساعت 01:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)