تو گویی که شمه ست سیصدهزار
بیاویخته ز اسمان هزار فردوسی |
روزم چو شام تیـــره و شامم همــه بلا |
تو که کیمیا فروشی نظری بقلب ما کن |
یک بوسه بدهکاری از آن لعل روانبخش |
زاهد عُجب و نماز من و مستی و نیاز |
دم آخر که مرا عمر به سر می آید |
دل زال زر شد چو خرم بهار
ز رخش نو آیین فرخ سوار فردوسی |
روشنی دادن دل تاریک را با نور علم |
نشستند و او را به آیین بخواست
به رسم مسیحا و پیوند راست فردوسی |
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند |
اکنون ساعت 06:59 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)