پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره واژه ای (http://p30city.net/showthread.php?t=3981)

FereShteH 10-25-2010 05:40 PM

همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی

تا دگر عیب نگویند من حیران را

فرانک 10-25-2010 06:37 PM

رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن

ترک من خراب شبگرد مبتلا کن

FereShteH 10-25-2010 09:04 PM

حصار قلعه باغی به منجنیق مده

به بام قصر برافکن کمند گیسو را

مهدی 10-25-2010 10:12 PM

برو بازو چو بلورین حصاری
سر وگیسو چو مشگین نوبهاری

FereShteH 10-25-2010 11:43 PM

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست

دل سودازده از غصه دو نیم افتادست

مهدی 10-25-2010 11:48 PM

مالک خود را همیشه غصه گدازد
ملک پری پیکری شدیم و برستیم
شاکر نعمت به هر طریق که بودیم
داعی دولت به هر مقام که هستیم

FereShteH 10-25-2010 11:55 PM

به کوی میکده هر سالکی که ره دانست

دری دگر زدن اندیشه تبه دانست

مهدی 10-26-2010 12:01 AM

این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب

FereShteH 10-26-2010 12:12 AM

ز بیخودی طلب یار می‌کند حافظ

چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است

مهدی 10-26-2010 12:14 AM

احوال گنج قارون کایام داد بر باد
در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد
گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان
کان شوخ سربریده بند زبان ندارد

FereShteH 10-26-2010 12:22 AM

حالیا خانه برانداز دل و دین من است

تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کیست

مهدی 10-26-2010 12:25 AM

حالیا بردوش دارم بار یک عالم گنه
در دو عالم بیش دارم از گناه خود هراس



شب خوش:53:

FereShteH 10-26-2010 12:35 AM

یکی را چون ببینی کشته دوست

به دیگر دوستانش ده بشارت


شب خوش:53:

فرانک 10-26-2010 12:37 PM

یکی را که در بند بینی مخند
مبادا که روزی در افتی به بند

مهبا 10-26-2010 03:20 PM

مبادا آسمان بی بال و بی پر

مبادا در جهان دیوار بی در

FereShteH 10-26-2010 04:08 PM

در میان همه زرهای عیار

زر جان بود که معیار نداشت

مهدی 10-26-2010 04:14 PM

از اهل روزگار به معیار امتحان
کم نیستم به هیچ، گر افزون نیامدم

FereShteH 10-26-2010 04:19 PM

دام فریب و کید درین دشت گر نبود

این قصر کهنه، سقف جواهر نشان نداشت

فرانک 10-26-2010 07:33 PM

گر نبود جامه اطلس تو را
دلق کهن ساتر تن بس تو را

مهدی 10-26-2010 09:08 PM

می نوش به خرمی که این چرخ کهن
ناگاه تو را چو خاک گرداند پست

FereShteH 10-26-2010 09:10 PM

چون کمان در بازو آرد سروقد سیمتن

آرزویم می‌کند کآماج باشم تیر را

مهدی 10-26-2010 09:17 PM

ز سروقد دلجویت مکن محروم چشمم را
بدین سرچشمه‌اش بنشان که خوش آبی روان دارد
ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری
که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد

FereShteH 10-26-2010 09:21 PM

آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زند

قوت جان حافظش در خنده زیر لب است

فرانک 10-26-2010 09:44 PM

مکانم لا مکان باشد، نشانم بی نشان باشد
نه تن باشد، نه جان باشد، که من از جان جانانم

سالومه 10-26-2010 10:03 PM

تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پير مغان خواهد بود

مهدی 10-27-2010 12:23 AM

یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش
چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش

FereShteH 10-27-2010 10:29 AM

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

فرانک 10-27-2010 09:58 PM

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد

yad 10-27-2010 10:41 PM

دست از طلب ندارم تا کام دل بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن در آید


FereShteH 10-27-2010 11:00 PM

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

به قصد جان من زار ناتوان انداخت

روناک 10-29-2010 12:17 AM

خم ابروی تو در صنعت تیر اندازی
برده از دست هر آنکس که کمانی دارد

مهدی 10-29-2010 11:40 PM

طرفه کمانی که قدش همچو تیر
گشته از او مثل کمان خم پذی

فرانک 10-31-2010 01:56 PM

آنکس که منع ما ز خراباتن می کند
گو در حضور پیر من این ماجرا بگو

yad 10-31-2010 09:30 PM

همه خوش دل آنکه مطرب بزند به تار چنگی
من از آن خوشم که چنگی بنم به تار موئی

MAHDI 11-02-2010 01:25 AM

آن سرو که گویند به بالای تو ماند
هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند
دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست
با غمزه بگو تا دل مردم نستاند

shokofe 11-02-2010 10:09 AM

اول به وفا می وصالم درداد
چون مست شدم جام جفا را سرداد
پر آب دو دیده و پر از آتش دل
خاک ره او شدم به بادم برداد

فرانک 11-02-2010 03:33 PM

دل و دینم دل و دینم ببردست
بر و رویش بر و رویش بر و رو

ساقي 11-02-2010 05:45 PM

چون پس پرده می‌روی پرده صبر می‌دری
 
روی گشاده ای صنم طاقت خلق می‌بری
چون پس پرده می‌روی پرده صبر می‌دری
حور بهشت خوانمت ماه تمام گویمت
کدمیی ندیده‌ام چون تو پری به دلبری
آینه را تو داده‌ای پرتو روی خویشتن
ور نه چه زهره داشتی در نظرت برابری
نسخه چشم و ابرویت پیش نگارگر برم
گویمش این چنین بکن صورت قوس و مشتری
چون تو درخت دل نشان تازه بهار و گلفشان
حیف بود که سایه‌ای بر سر ما نگستری
دیده به روی هر کسی برنکنم ز مهر تو
در ز عوام بسته به چون تو به خانه اندری
من نه مخیرم که چشم از تو به خویشتن کنم
گر تو نظر به ما کنی ور نکنی مخیری
پند حکیم بیش از این در من اثر نمی‌کند
کیست که برکند یکی زمزمه قلندری
عشق و دوام عافیت مختلفند سعدیا
هر که سفر نمی‌کند دل ندهد به لشکری



سعدی

فرانک 11-02-2010 06:00 PM

نا کسی گر ز کسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است

shokofe 11-02-2010 09:11 PM

دگر کریم چو حاجی قوام دریادل
که نام نیک ببرد از جهان به بخشش و داد
نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند
خدای عز و جل جمله را بیامرزاد


اکنون ساعت 04:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)