تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار |
روشنی طلعت تو ماه ندارد پیش تو گل رونق گیاه ندارد گوشه ابروی توست منزل جانم خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد |
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو دولت درویشان است |
تا چه کند با رخ تو دود دل من آینه دانی که تاب آه ندارد |
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به در نرود |
دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری جانب هیچ آشنا نگاه ندارد |
در ازل هرکاو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود |
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
جمالت معجز حسن است لیکن
حدیث غمزهات سحر مبین است |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
جلوه ای کر درخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و برآدم زد |
دهان شهد تو داده رواج آب خضر لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج |
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد |
دلها همه در چاه زنخدان انداخت
وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد |
دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری
جانب هیچ آشنا نگاه ندارد |
در نظربازی ما بیخبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند |
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست |
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا میفرستمت |
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو |
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست |
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود |
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد |
در مقامی که به یاد لب او می نوشند سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش |
شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد
ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی // گ |
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پریزاده کنی ع |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر |
راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی مقام را |
آن گوش که حلقه کرد در گوش جمال
آویزهٔ در ز نظم حافظ بادش |
شراب و عیش نهان چیست؟ کار بی بنیاد
زدیم بر صف رندان و هرچه باداباد! |
دیدیای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفا دار چه کرد |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
اکنون ساعت 11:24 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)