تحصيل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب اين فضايل |
لایق بندگی خواجه جلال الدینی
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل |
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادی طلبيم |
مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گوی
تا خواجه می خورد به غزلهای پهلوی |
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند |
در مجلس ما عطر مياميز که ما را
هر لحظه ز گيسوی تو خوش بوی مشام است |
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی |
يار ما چون گيرد آغاز سماع
قدسيان بر عرش دست افشان کنند |
در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست |
تا فضل و عقل بينی بیمعرفت نشينی
يک نکتهات بگويم خود را مبين که رستی |
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت |
توانگرا دل درويش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند |
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت |
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و ياری ناتوانی داد |
در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو بخشیدی حکم آنچه تو فرمایی |
یارب اندر کنف سایه آن سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود |
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفا دار چه کرد |
ترا که هرچه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن
خال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن |
نسيم باد صبا دوشم آگهي آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهي آورد |
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم
سيلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت |
تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پير مغان خواهد بود |
دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر در می دهم پندش ولیکن در نمیگیرد |
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را |
المنه لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد مارا
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست |
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما |
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد |
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما |
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد |
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما |
از سر کشته خود می گذری همچون باد
چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد |
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست |
تو را از کنگره عرش می زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سوازده از غصه دو نیم افتادست |
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست |
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین
خدا گواه که هرجا که هست با اویم |
اکنون ساعت 11:06 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)