گر ديگرت بر آن در دولت گذر بود
بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو الف |
آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد ...م |
ماهی که نظیر خود ندارد به جمال
چون جامه ز تن برکشد آن مشکین خال ر |
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
پیش شمع آتش پروا نه به جان گو درگیر /... |
...ر و چشمی چنین دلکش تو گویی چشم از او بردوز
برو کاین وعظ بیمعنی مرا در سر نمیگیرد |
در آن مقام که سیل حوادث از چپ و راست
چنان رسد که امان از میان کران گیرد ن |
نی دولت دنیا به ستم میارزد
نی لذت مستیاش الم میارزد نه هفت هزار ساله شادی جهان این محنت هفت روزه غم میارزد س |
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد گ |
گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه کو صبر و چه دل، کنچه دلش میخوانند یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه س |
سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است ب |
با می به کنار جوی میباید بود
وز غصه کنارهجوی میباید بود این مدت عمر ما چو گل ده روز است خندان لب و تازهروی میباید بود ///.... |
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست که مغیلان طریقش گل و نسرین من است ک |
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد ش |
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش م |
مرحبا ای نسیم عنبربوی
خبری زان به خشم رفته بگوی ج |
جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد /... |
مشنو غم عشق را ز هشیار
کو سردلب است و سردچانه ///.... |
قاصد منزل سلمی که سلامت بادش
چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند ج |
جهد بسیار شد به شور و به شر
باغ نفروختم به زور و به زر ب |
به هوش باش که هنگام باد استغنا
هزار خرمن طاعت به نیم جو ننهند ن |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد ط |
طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در اين دامگه حادثه چون افتادم ظ |
ظلمتسرا تا کی به بوی دوست بنشینم
گهی انگشت بر دندان گهی سر بر سر زانو بیا ای طایر دولت بیاور مژدهٔ وصلی عسی الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا ش |
شگفت نیست جهان کز تو یادگار بماند
که یادگار فریدون و ایرجست و قباد س |
سرور اهل عمایم شمع جمع انجمن
صاحب صاحبقران خواجه قوام الدین حسن ص |
صید بیابان عشق چون بخورد تیر او
سر نتواند کشید پای ز زنجیر او. الف |
از این مرض به حقیقت شفا نخواهم یافت
که از تو درد دل ای جان نمیرسد به علاج ب |
با همه تدبیر خویش ما سپر انداختیم
روی به دیوار صبر چشم به تقدیر او ت |
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما ف |
فریاد من از فراق یارست
و افغان من از غم نگارست ق |
قد بلند تو را تا ببر نمی گیرم
درخت کام ومرادم ببر نمی آید ا |
ای دوست دل از جفای دشمن درکش
با روی نکو شراب روشن درکش با اهل هنر گوی گریبان بگشای وز نااهلان تمام دامن درکش ب |
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد ک |
کس را ز غم من آگهی نیست
آوخ که جهان نه پایدارست س |
سال دگر ز قیصرت از روم باج سر
وز چینت آورند به درگه خراج جان ی |
یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست
بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست ر |
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد ر |
راهيست راه عشق که هيچش کناره نيست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نيست ش |
شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت
چشم دریده ادب نگاه ندارد ن |
نوای چنگ بدانسان زند صلای صبوح
که پیر صومعه راه در مغان گیرد ش |
اکنون ساعت 03:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)