رخ تو در دلم آمد مراد خواهیم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست... |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست |
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک |
کمر کوه کم است از کمر مور اینجا
نا امید از در رحمت مشو ای باده پرست.... |
ترک ما سوی کس نمینگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال |
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود به امید دوا باز آمد... |
دل در گره زلف تو بستیم دگر بار
وز هر دو جهان مهر گسستیم دگربار جام دو جهان پر ز می عشق تو دیدیم خوردیم می و جام شکستیم دگربار |
روز ازل از کلک تو یک قطره سیاهی
بر روی مه افتاد که شد حل مسائل |
لیـلی و مجنـون اگر می بود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو |
و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس
ز حقه دهنش چون شکر فروریزد |
هر که بود در این طلب بس عجبست و بوالعجب صد طربست در طرب جان ز خود رهیده را |
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا بی وفا حالا كه من افتاده ام از پاچرا |
اندک اندک جمع مستان می رسند
اندک اندک می پرستان می رسند |
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد |
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد |
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد |
درده به یاد حاتم طی جام یک منی
تا نامه سیاه بخیلان کنیم طی |
یارب این شمع دل افروز ز کاشانه ی کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه |
هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را |
آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشتست و گر باه مست |
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم |
مـن نخواهم از قفس، صیّاد، آزادم کند
خوشدل از آنم گهی کـُنج قفس یادم کند |
در کوی تو میدهند جانی به جوی
جانی چه بود که کاروانی به جوی |
یک جهان برهم زدم وز جمله بُگزیدم ترا
من چه میکـردم به عـالم گر نمی دیدم ترا |
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را |
این شرح بی نهایت کز زلف یار گفتند
حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد |
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد |
در باخته دل و دین، مفلس بمانده مسکین
افتاده خوار و غمگین در گوشهٔ خرابات |
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت |
تا دگر سرو ننازد بخراميدن خويش! سخنی با وی از آن قامت و رفتار بگو! .... |
وصال او زه عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به |
مشاعره
هرچند که دیده روی خوب تو ندید
یک گل ز گلستان وصال تو نچید اما دل سودازده در مدت عمر جز وصف جمال تو نه گفت ونه شنید....(ابو سعید ابوالخیر) |
در عجبم ز میفروشان کایشان به زانچه فروشند چه خواهند خرید ؟
|
در بحر فتاده ام چو ماهی
تا یار مرا به شست گیرد |
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت |
تا عهد تو بربستم عهد همه بشكستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پيمان ها |
اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست
من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز |
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی |
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
اکنون ساعت 01:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)