بی وفا... عـقــل اگر دیوانه ای، زنجـــیـــر گـیسـویش نگر ای عشــق اگر شـــوریــده ای، در چـشـم جادویش نگر افـســـانه گر خواهی بیــا، افـسـون چشمش را ببین ور کــیـــــمــــیا جویی بـُــــرو، خاک ســـــرکــویـــش نگر ای غـــم اگـــر ســـرگـشــته ای، در ســینه تنگم ببین وی غُـنچــه گر خونـــین دلی، لعـــــل سخــنگویش نگر شـور شــــراب ناب را، در نـرگس مـسـتــش بخوان افـســـــــــــــانه مهـــــــــتاب را، در پـَـــــرتو رویــــش نگر ای ســـرو آزاد اینچــنــین، برخود مبال از ســرکشی از بوســـــــتان گــَـردن بکـش، بــالای دلــــجویـــش نگر از لـعـــــل میگـونـش بود، هــر پاره ای را رنگ و بو من سـرخوش از این باده ام، رنگش ببـین بویش نگر طوفـــــان جادوی ســـیه، در گـردش چـشمــش ببــین شـــــــبهـــــای بی تــاب مـــــرا، درتاب گــــیسویــش نگر برخـویـش می پـیچـــــم چُـو مو، در شـــــام تار زندگی شــرح پریـشـــــــان روزی ام، در پیــچـش مـویش نگر |
نیمه شب... نیمه شب آواره و بی حس و حال در سرم سودای جامی بی زوال پرسه ای آغاز کردم در خیال دل به یاد اوردم ایام وصال از جدایی یک دوسالی می گذشت یک دو سال از عمر رفت و برنگشت دل به یاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را آن نظر بازی و آن اسرار را آن دو چشم مست آهو وار را همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار او هم خسته بود آمد و هم آشیان شد با من او هم نشین و هم زبان شد با من او خسته جان بودم که جان شد با من او ناتوان بود و توان شد با من او دامنش شد خوابگاه خستگی اینچنین آغاز شد دلبستگی |
|
|
|
|
|
|
|
|
اکنون ساعت 03:43 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)