پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد د |
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
دین کجا مرتبه چشم جهان بین نیست ی |
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا م |
مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را باناله شبهای بیداران خوشست خ |
خبر کن ای ستاره یار ما را که دریابد دل خون خوار ما را خبر کن آن طبیب عاشقان را که تا شربت دهد بیمار ما را ج |
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجتست ف |
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم ق |
قطع این مرحله بی همرهی حضر مکن
ظلماتست بترس از خطر گمراهی ن |
نوش کن جام شراب یک منی تا بدان بیخ غم از دل برکنی دل گشاده دار چون جام شراب سر گرفته چند چون خم دنی و |
یکدم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی ش |
شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد ب سلام سنبل عزيز شعر قبلي با « و » بود...... |
سلام عزیز
وای ببخشید نمیدونم حواسم کجا بود؟ شرمنده به هر منزل که رو آرد خدا را نگه دارش بلطف لایزالی س |
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت درده قدح که موسم ناموس و نام رفت وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم عمری که بی حضور صراحی و جام رفت ل |
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم گ |
گر دست رسد در سر زلفین تو بازم چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست در دست سر مویی از آن عمر درازم ر |
رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک ت |
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل ح |
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می داند خدای حال گردان غم مخور ز |
ز خون که رفت شب دوش از سراچه چشم
شدیم در نظر رهروان خواب خجل چ |
چل سال بیش رفت که من لاف می زنم
کز چاکران پیر مغان کمترین منم ک |
كجا همي رود آن شاهد شكر گفتار
چرا همي نكند بر دو چشم من رفتار ذ |
ذره را سرگشتگی بینم صواب
زانک او را نیست تاب آفتاب ظ |
ظالمي را خفته ديدم نيم روز
گفتم اين فتنه است خوابش برده به خ |
خوبرویان جهان رحم ندارد دلشان
باید از جان گذرد هر که شود عاشقشان روز اول که خدا ساخت سرشت و گلشان سنگی اندر گلشان بود همان شد دلشان ب |
برخيز كه شد بار دگر ابر بهار
از بهر صفاي بوستان و گلزار چون چشم من و دهان تو لولو خيز مانند كف راد ملك گوهر بار ز |
ز هر سو زبانه همی برکشید
کسی خود و اسب سیاوش ندید ر |
رودكيا بر نورد مدح همه خلق
مدحت او گوي و مهر دولت بستان ي اين شعر با مطلع مادر مي را بكرد بايد قربان بچه او را گرفت و كرد به زندان از شاهكارهاي شعر فارسي است |
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند غ |
غمت در نهانخانه دل نشيند
به نازي كه ليلي به محمل نشيند ع |
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود ح |
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
كه آشنا سخن آشنا نگه دارد آ |
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا ج |
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقه آنزلف خم اندر خم زد د |
دارم من از فراغش در ديده صد علامت
ليس دموع عيني هذا لنالعلامه |
پس کو حرف انتخابی؟!
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وانکه اینکار ندانست در انکار بماند ف |
به خاطر همين تشكر نكردي؟
فهم سخن گر نكند مستمع قوت تبع از متكلم مجوي ف |
یادم رفت تشکر بزنم
فریاد که آن ساقی شکرلب سرمست دانست که مخمورم و جامی نفرستاد ق |
قد همه دلبران عالم
پیش الف قدت چو نون باد ت |
تا توانم دلت بدست آرم
ور بيازاريم نيازارم |
بازم حرف انتخابی؟
من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی کنم صدبار توبه کردم و دیگر نمی کنم ز |
اکنون ساعت 02:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)