دامن کشان همی شد در شرب زرکشیده
صد ماه روز رشکش جیب قصب دریده |
هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمایل
هر کو شنید گفتا لله درو قائل |
لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده
بدین دقیقه دماغ معاشران ترکن |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد |
دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد
یارب آن کوکب رخشان به یمن باز رسان |
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد |
دردم از یار است و درمان نیز هم,
دل فدای او شد و جان نیز هم |
منم که شهره شهرم به عشق وریدن
منم که دیده نیالو ده ام به بد دیدن |
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی |
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی |
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد |
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی |
وای خدا جون بازم یییییییییییییییییییییییییییییی یییییییییییییییییییی
یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد |
در چین زلفش ای دل مسکین چگونه ای
کآشفته گفت باد صبا شرح حال تو |
ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون
همره کوکبه آصف دوران بروم |
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همیروی ای دل بدین شتاب کجا |
ای نور چشم مستان در عین انتظارم
چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان |
نصیحـت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سـعادتـمـند پـند پیر دانا را |
از پادشاه گدا فارغم بحمد الله
گدای خاک در دوست پادشاه من است |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم |
مـن از این طالـع شوریده برنـجـم ور نی
بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست |
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری |
يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس |
ساقی بیار باده و با محتسب بگو
انکار ما مکن که چنین جام جم نداشت |
تو که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری |
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت |
تا کی می صبوح شکر خواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر |
رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست |
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را |
از جان طمع بریدن آسان بود و لکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن |
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد |
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش |
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد بنده طلعت آن باش که آنی دارد |
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم |
مددی گر به چراغی نکند آتش طور
چاره تیره شب وادی ایمن چه کنم |
مسلمانان مرا وقتی دلی بود که با وی گفتمی گر مشکلی بود |
در این غوغا که کس کس را نپرسد
من از پیر مغان منت پذیرم |
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی |
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش |
اکنون ساعت 08:22 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)