پیراهنــی از آســـمان
تـــن کن و تقـــاصِ ِ تمـــام عشـــق های نیمـــه تمـــام تـــاریخ را یکجـــا بر تنــــم بریز ...و لبـــــ تر کن تا جــهان برگـــردد به سده ی ١٩ و ما پرتـــــ شویم پشتـــــ ِ میز کافــه ای چـــوبی وسط پاریـــس و ایــن بار مـــن امپـــرسیونیســـم را ابـــداع کنم به عشــق کشیدنِ لبخنـــدهای تو در آفتاب ... (مهدیه لطیفی) . http://up.vatandownload.com/images/g...92duoj8ckm.jpg |
تو رفتی و نماندی که ببینی
در سفره هایمان کاسه ی داغ محبتــــ سرد شده است و قـــارچ های غربتـــــ تمام زنــدگی مان را فرا گرفتـــه استـــ دیگر کسی در تپـــش باغ ، خــدا را نمی بینـــد که پیغـــام ماهـــی ها را برساند! همه از هم می پرسند: خانه ی دوستــــ کجاست؟! نشـــانی را گم کرده ایم! ای کـــاش کاش بودی و دل های مان را با عشـــق گره می زدی ! زندگی دیگر ، تر شدن پی در پی نیست تا دلت بخواهد ، زیر باران ، چتــر می بینی! وای بیا بیا برایتـــ بگوییم برای خوردن یک سیبــــ چه قدر تنها مانده ایم... . http://static1.cloob.com//public/use...c2b3a28465-300 |
گر حال تو همچون من آشفته خراب است گر خواهش دلهای من و تو بی حساب است ای وای به حال هر دوی ما ای وای به حال هر دوی ما .... |
ای مسافـر غریب در دیـار خویشتن با تو آشنا شدم , با تو در همین مسیر از کویر سوت و کور , تا مرا صدا زدی دیدمت ولی چه دور , دیدمت ولی چه دیر ! این تویی در آن طرف , پشت میله ها رها این منم در این طرف , پشت میله ها اسیر دست خسته ی مرا , مثل کودکی بگیر با خودت مرا ببر , خسته ام از این کویر .. . . قیصر |
خدا عالم است
مادرم میگويد. پشتِ اين آسمانِ بلند آسمانِ بلندِ ديگریست ... باز هم پر از ستاره! بعد، پشتِ آن آسمانِ بلند باز آسمانِ بلند ديگریست پر از واژه و پَری! و همين طور ترانه که هی ناتمام ... چقدر خوب است که ما شاعريم سادهايم، باورمان میشود، و حيرت میکنيم وقتی که آفتاب بالا میآيد گاهی هنوز ماه ... آن گوشهی آسمان میخندد! زبانِ بینهايت همين اختلاطِ اشاره و لبخند است! سیدعلی صالحی |
چون دشت، آب، نور چون عطر پونه بودم؛ در ژرفناي شب . آمد نسيم و رايحه ام را برد تا ساحل سپيده صبح ستاره سوز . تا آستان روز . *** چون راز سر به مهر نهان دارم آن شور بخش واژه نامت را من دره عميق غمم، در من پرواز ده طنين كلامت را *** من پرواز كرده ام . از بامهاي دنيا، تا دامهاي دنيا . |
سرود سبز علفها نسيم سرد سحرگاه صفاي صبح بهاران ميان برگ درختان و خاك و نم نم باران - و عطر پاك خاك و عطر خاك رها روي شاخه نمناك و قطره قطره باران بود به روي گونه من - خيس بودم از باران - كه مي شكفت گل صداقت صبح از ميان نيزاران تمام باغ و فضا سبز - دست و دريا سبز *** در آن دقايق غربت - ميان بيم و اميد حرير صبح مرا لحظه لحظه مي پوشيد در آن تجلي روح نگاه مي كردم به آن گذشته دردآلود به آن گذشته خوش آغاز به آن گذشته بد فرجام به قلب سنگي آن مرمر بلند اندام |
اي مهربانتر از من، - با من . در دستهاي تو، آيا كدام رمز بشارت نهفته بود ؟ كز من دريغ كردي . تنها تويي، مثل پرنده هاي بهاري در آفتاب مثل زلال قطره باران صبحدم مثل نسيم سرد سحر، - مثل سحر آب آواز مهرباني تو با من، در كوچه باغهاي محبت، مثل شكوفه هاي سپيد سيب، ايثار سادگي ست . افسوس ! آيا چه كس تو را، از مهربان شدن با من، مايوس مي كند ؟ |
(( اي تشنه كام، (( پيوسته در تلاش چه هستي ؟ - نام ! ديگر زمين محبت خود را، از نسل ما، سلاله پاكان گرفته است . مردي كه رستگاري خود را، با روزه هاي صُمت در طول ساليان به رياضت مي ساخت با من به يك پياله مي، هفتاد سال طاعت خود را باخت . وقتي كه سخت سخره گرفتند پاكبازان را، من مثل بر كشيده حصاري، بر پاي ايستادم و خواندم، ساده ترين ترانه پاكي را . امشب، اميد يك پياله محبت كن . من، از نسل، از سلاله پاكانم من عاشق قديمي ايرانم . |
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما |
اکنون ساعت 06:54 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)