قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود |
در خواب سخن نه بی زبان گویند
در بیداری من آنچنان گویم |
من گدا هوس سرو قامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود |
درآمد آتش عشق و بسوخت هر چه جز اوست
چو جمله سوخته شد شادشن و خوش می خند |
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم |
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر |
رها کن تا چو خورشیدی قبایی پوشم از آتش
در آن آتش چو خورشیدی جهانی را بیارایم |
می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت
شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل |
لیک روی دوست بینی بی خبر باشی ز زخم
چون زنان مصر بی خود در جمال یوسفان |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد |
دل عالمی بسوزی چو عذار بر فروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا |
آشنایی نه غریب است که دلسوز منست چون من از خویش برفتم دل دیوانه بسوخت |
تو عبث منتظر ناله و بانگ جرسی
کاروان رفت بسی |
یارب تو آن جوان دلاور نگاه دار
کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد |
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود. |
دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد
بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول |
لطفت خدایی می کند حاجت روایی می کند
وانکو جدایی می کند یا رب تو از بیخش بکن |
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را |
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است کآن توراست صلاح |
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد |
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد؟
جز غم که هزار آفرین بر غم باد... |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت بر خاست |
تو آنی کز آن یک مگس رنجه ای
که امروز سالار سر پنجه ای |
یارم چو قدح بدست گیرد
بازار بتان شکست گیرد... |
یک نظر ایینه دیدی مبتلای خود شدی
ای بلاگردان نازت چون بلای خود شدی |
یکی از بزرگان اهل خرد /////برای خرش ساندویچ میخرد
|
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد |
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند |
دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری |
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز
که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند |
دل خرابی می کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما |
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا |
اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت
جانم بسوختي و بدل دوست دارمت |
تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی |
یاد وصال می کنم،دیده پر آب می شود
شرح فراق می دهم،سینه کباب می شود |
|
يارب چه چشمه ايست محبت که من ز آن
یــک قــطـــره خــوردم و دريــــا گريـســتــم |
مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت |
نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است
هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی |
يار من باش که زيب فلک و زينت دهر |
اکنون ساعت 11:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)