ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمدهای مرحبا |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد |
ارغوان جام عقیقی به سمن خوهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد |
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است |
تار و پود هستیام بر باد رفت، اما نرفت
عاشقیها از دلم، دیوانگیها از سرم |
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا |
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را |
خون سر و شرار دل فرهاد
سوزد هنوز لالهٔ حمرا را |
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
از بهر خدا زلف مپیرای که ما را
شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها |
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت باور نکنی خیال خود را بفرست تا در نگرد که بیتو چون خواهم خفت |
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد |
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست |
به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
خزان من چو حنا با بهار نزدیک است یکی است چشم فرو بستن و گشادن من به مرگ، زندگیم چون شرار نزدیک است |
ترا پاسبان است چشم تو و من
همی خفته میبینم این پاسبانرا |
غم زمانه که هیچ اش گران نمی بینم دواش جز می چون ارغوان نمی بینم |
تو آفتاب ملکی و هر جا که می روی
چون سایه از قفای تو دولت بود دوان |
چون صبا افتان و خیزان میروم تا کوی دوست
وز رفیقان ره استمداد همت میکنم |
سلسله موي دوست حلقه دام بلاست |
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست |
گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید
در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است |
بوی خوش توهرکه زبادصباشنید ازیارآشناسخن آشناشنید |
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را |
عاشقی راکه چنین باده ی شبگیردهند کافر عشق بود گرنشود باده پرست |
در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است
تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم |
ره است اینجا و مردم رهگذارند
مبادا بر سرت پایی گذارند |
گوهر مخزن اسرارهمان است که بود حقه ی مهر بدان مهرو نشات است که بود |
هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده من نظر نکرد |
سرشک من که زطوفان نوح دست برد زلوح سینه نیارست نقش مهرتو شست |
بشکاف خاک را و ببین آنگه
بی مهری زمانهٔ رسوا را |
چوکحل بینش ماخاک آستان شماست کجارویم بفرما از این جناب کجا؟ |
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا |
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح صلاح ماهمه آن است کان تو راست صلاح |
صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا .... |
چوکحل بینش ما خاک آستان شماست کجارویم بفرما از این جناب کجا مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است کجاهمی روی ای دل بدین شتاب کجا |
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا |
بشدکه یادخوشش باد روزگار وصال خودآن کرشمه کجارفت وآن عتاب کجا |
اکنون ساعت 02:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)