سارا انار داشت...چه کس آن انار را برداشت
از دست های کوچک سارا گرفته است؟ //ش |
شوق می از بهار گلاندام تازه شد
پیوند بوسهها به لب جام تازه شد /// س |
سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ ل |
لعل شیرین تو وصفش بر شکر باید نوشت
مهر رخسار تو شرحش بر قمر باید نوشت م |
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام ب |
به دیدار و گفتار جان پرورش
سراپای من دیده و گوش بود ش |
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش ر |
رها نمیکند ایام در کنار منش
که داد خود بستانم به بوسه از دهنش ////..... |
خوش خبر باشی ای نسیم شمال
که به ما میرسد زمان وصال /.... |
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را الف |
ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل /.... |
در دل تنگم ز داغ عشق شمعی برفروز
خانهٔ تن را چراغی از دل بیدار ده ب |
به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم . ا |
آن نباشد حسن کان کاهد ز دوران سپهر
حسن آن باشد که افزاید بهر روزی کمال پ |
به خاک پای تو ای سرو نازپرور من
که روز واقعه پا وامگیرم از سر خاک س |
سرمست درآمد از خرابات
با عقل خراب در مناجات ح |
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت /.... |
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشن رایی ج |
جمال چهرهٔ اسلام شیخ ابو اسحاق
که ملک در قدمش زیب بوستان گیرد ح |
حقا و به جانت ار توان کرد
با تو به هزار جان ملاقات د |
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم /.... |
مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست که زندگانی ده روزه زندگانی نیست ///...ب |
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست ی |
یک چشم زدن غافل ازان جان جهان نیست
هر چند دل از خویش خبر هیچ ندارد //// ق |
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا /... |
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر /// ف |
فارغ دل آن کسی که مانند حباب
هم در سر میخانه سرانداز شود س |
سروران را بیسبب میکرد حبس
گردنان را بیخطر سر میبرید ش |
شنیدهام که ز من یاد میکنی گه گه
ولی به مجلس خاص خودم نمیخوانی ص |
صحبت جان جهان جان و جهان میارزد
لعل جان پرور او جوهر جان میارزد گوشهٔ دیر مغان گیر که در مذهب عشق کنج میخانه طربخانهٔ خان میارزد ع |
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراستهام ک |
کم کن طمع از جهان و میزی خرسند
از نیک و بد زمانه بگسل پیوند می در کف و زلف دلبری گیر که زود هم بگذرد و نماند این روزی چند م |
مرا گویی مشو غمگین، که غم خوارت شوم روزی
ندانم آن، کنون باری، مرا غم خوار میداری // ت |
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست زان روی که از شعاع نور رخ تو خورشید منیر و ماه تابنده شدهست د |
دوش در خواب چنان دید خیالم که سحر
گذر افتاد بر اصطبل شهم پنهانی /... |
یاران دل شکسته بر صدر دل نشسته
مستان و میپرستان میدان من گرفته ش |
شاه و گدا به ديده دريادلان يکي است
پوشيده است پست و بلند زمين در آب ظ |
شروین جان داشتی در مشاعره رو تخته میکردی ها
کشتم خودمو تا اینو پیدا کردم:d ظلم نگر، تیغ راست عادت خون ریز آبله بین کان نکال بر سفن آورد ط |
طیرهٔ جلوهٔ طوبی قد چون سرو تو شد
غیرت خلد برین ساحت ایوان تو باد ن |
نوروز که سیل در کمر میگردد
سنگ از سر کوهسار در میگردد از چشمهٔ چشم ما برفت اینهمه سیل گویی که دل تو سختتر میگردد و |
اکنون ساعت 12:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)