واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است ل |
لاف و دعوی باشد این پیش غراب
دیگ تی و پر یکی پیش ذباب غ |
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را ف |
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
با یک دو سه اهل و لعبتی حور سرشت پیش آر قدح که باده نوشان صبوح آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت الف |
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را د |
در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل
بربست مشاطهوار پیرایهٔ گل از سایه به خورشید اگرت هست امان خورشید رخی طلب کن و سایهٔ گل ////..... |
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما خ |
خورشید رخا من به کمند تو درم
بارت بکشم به جان و جورت ببرم گر سیم و زرم خواهی و گر جان و سرم خود را بفروشم و مرادت بخرم ج |
جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست ب |
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم زان پیش که کوزهها کنند از گل ما ش |
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است ا |
آن دل که به رخسار تو دزدیده نظر کرد
او را به سر زلف نگونسار درآویز س |
ساروان رخت به دروازه مبر کان سر کو
شاهراهیست که منزلگه دلدار من است ر |
رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت
آتشم در جگر خسته شد و زار بسوخت بنشستم که: نویسم سخن عشق و ز دل شعلهای در قلم افتاد، که طومار بسوخت /////..... |
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست ///... |
در پرده اسرار کسی را ره نیست
زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست می خور که چنین فسانهها کوته نیست ص |
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست ق |
قیامتست سفر کردن از دیار حبیب
مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب ف |
فرخنده طائری که بدین بال و پر پرد
همدوش مرغ دولت و همعرصهٔ هماست ن |
نه چمن شکوفهای رست چو روی دلستانت
نه صبا صنوبری یافت چو قامت بلندت و |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به س |
سر پیوسته دارد با عصا در بوستان نرگس
مگر بر درگه گل نصب کردندش به دربانی ش |
شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد
قدر یک ساعته عمری که در او داد کند ت |
تو پادشاهی گر چشم پاسبانان همه شب
به خواب درنرود پادشا چه غم دارد و |
وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل
حریم درگه پیر مغان پناهت بس /.... |
تو را چنان بسرایم به خلوتم هرشب
که خم شود،بزند ماه بوسه بر دهنم! //... |
به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی
که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز ن |
نیمی از شب رفته،بیرون می زند از قاب خیسش
شاعری که میل خوابیدن ندارد خود نویسش //ل |
لطیفهای به میان آر و خوش بخندانش
به نکتهای که دلش را بدان رضا باشد ح |
حضور دل نبود با عبادتی که مراست
تمام سجدهٔ سهوست طاعتی که مراست ش |
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست س |
ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را
یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را ج |
جانش غریق رحمت خود کرد تا بود
تاریخ این معامله رحمان لایموت ي |
یار من آن که لطف خداوند یار اوست
بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست ن |
نوش کن جام شراب یک منی
تا بدان بیخ غم از دل برکنی ب |
به بهانهٔ حدیثی بگشای لعل نوشین
به خراج هر دو عالم، گهری فرست ما را ل |
لطیفهای به میان آر و خوش بخندانش
به نکتهای که دلش را بدان رضا باشد م |
می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی
می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی چ |
چون غنچهٔ گل قرابهپرداز شود
نرگس به هوای می قدح ساز شود ل |
لب بر لبم نهاد و رفتم زهوش
هر چه تکانم می دهند دیگر نمی آیم به هوش ف |
اکنون ساعت 03:36 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)