فارغ دل آن کسی که مانند حباب
هم در سر میخانه سرانداز شود ر |
روزها فکر من این است همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم به کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنم ی |
یکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک م |
من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود
نداری مــــن تــــــــو را دارم و تو چون خود نداری |
حرف انتخابی ندادی که!!!!!!!!!!!!!
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا ک |
کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت م |
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همیروی ای دل بدین شتاب کجا ه |
هین منه بر ریشهای ما نمک
هین مخور این زهر بر جلدی و شک و |
ورطه و سیلاب نداری به پیش
تا خردت کشتی و جان ناخداست ر |
روبه افتد پهن اندر زیر خاک
بر سر خاکش حبوب مکرناک ب |
با دانش است فخر، نه با ثروت و عقار
تنها هنر تفاوت انسان و چارپاست چ |
چون غبار تن بشد ماهم بتافت ماه جان من هوای صاف یافت ///... |
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما ///... |
ما را سفری فتاد بیما
آن جا دل ما گشاد بیما آن مه که ز ما نهان همیشد رخ بر رخ ما نهاد بیما /// س |
سلطاننشان عرصهٔ اقلیم سلطنت
بالانشین مسند ایوان لامکان ت |
تو بودی آن دم صبح امید کز سر مهر
برآمدی و سر آمد شبان ظلمانی ب |
برزیگری آموختی و کشتی
این دانه زمانی که مهرگانست ا |
ای ملهکی که در صف کروبیان قدس
فیضی رسد به خاطر پاکت زمان زمان |
حرف انتخابی باز نذاشتی.........
میکند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو روزی ما باد لعل شکرافشان شما گ |
:d
گوید او چون ترک گیرم گیر و دار چون روم من در طفیلت کوروار ز |
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت گ |
گرچه فرهاد نماندست ولیکن ماندست
شور لعل لب شیرین شکر خاش هنوز ش |
شو این نامهٔ خسروان بازگوی
بدین جوی نزد مهان آبروی ی |
یارب آن خال بر آن لب چه خوش است
بر هلالش نقط از شب چه خوش است س |
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت و |
وای آن مرغی که ناروییده پر
بر پرد بر اوج و افتد در خطر ط |
طبع دون زان نشد آگه ز پشیمانی
که چو بد کرد، نکردیم پشیمانش چ |
چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را
ای مسلمانان نمیدانم گناه خویش را ش |
شیر خواری که سپردند بدین دایه
شیر یک قطره نخوردست ز پستانش ش |
شقایق از پی سلطان گل سپارد باز
به بادبان صبا کله های نعمانی ///.... |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست ا |
ای که پرسی موجب این نالههای دلخراش
سینهام بشکاف تا بینی درون خویش را ب |
به پری پر، که عقابان نکنندت سر
به رهی رو، که بزرگان نکنندت ذم پ |
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را ت |
تا ببازار جهان سوداگریم
گاه سود و گه زیان میوریم د |
در چنین دوغ فتادی که ندارد پایان
منگر واپس، وز هر دو جهان دست بشو ج |
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بیبدل است ل |
لیک ما را چو بجویی سوی شادیها جو
که مقیمان خوش آباد جهان شادیم ///,,,,, |
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است ر |
روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی
بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را ت |
اکنون ساعت 03:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)