دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا ;) |
ای گل به شکر آنکه تویی پادشاه حسن
با بلبلان بیدل شیدا مکن غرور |
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست :mad: |
تو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش |
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست :d |
ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما |
ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته ای
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم |
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با ما هرچه کرد آن آشنا کرد |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد |
دل من در هوای روی فرخ
بود آشفته همچون موی فرخ |
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد |
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست |
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری |
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت |
تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش |
شمهای از داستان عشق شورانگیز ماست این حکایتها که از فرهاد و شیرین کردهاند |
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اجل به ره عمر رهزن امل است |
تا به دامن ننشیندز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست |
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل |
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب |
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست |
تعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازم
انعام تو بر کون و مکان فایض و شامل |
لبش میبوسد و خون میخورد جام
رخش میبیند و گل میکند خوی |
یارب اندر کنف سایه آن سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود |
دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد |
در بهای بوسهای جانی طلب
میکنند این دلستانان الغیاث |
ثواب روزه و حج قبول انکس برد
که خاک مکیدئ عشق را زیارت |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود سیل و از مژه روانه |
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد |
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش
به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج |
جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید در ابروی یار باید دید |
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم |
من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست |
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوشخرامی می زنم |
من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش
در عشق دیدن تو هواخواه غربتم |
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم |
مگر که لاله بدانست بیوفایی دهر
که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد |
اکنون ساعت 08:26 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)