سحر ببوی گلستان دمی شدم در باغ
که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ. |
غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی رو و ریا کرد |
در آ که در دل خسته توان در آید باز
بیا که در تن مرده روان در آید باز |
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت,
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت. بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم, یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت |
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست |
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارتهای ابرو |
وندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است؟ |
تو نیم دیگر من بودی و ندانستی
چه داغها که به این نیم دیگرت دادند |
دل برغبت می سپارد جان بچشم مست یار گرچه هشیاران ندادند اختیار خود به کس {پپوله} |
سیر نمی شوم ز تو ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من |
ندانم از من خسته جگر چه میخواهی
دلم به غمزه ربودی دگر چه میخواهی |
یک چشم من اندر غم دلدار گریست
چشم دگرم حسود بود و نگریست چون روز وصال شد او را بستم گفتم نگریستی نباید نگریست |
تو انی کز ان یک مگس رنجه ای
که امروز سالار و سر پنجه ای. |
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار توای غار تویی خواجه نگهدار مرا |
آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
عم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد |
دلت بوصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست |
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم وفکنده ایم دامی |
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد |
دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست
از لب خود به شفاخانه تریاک انداز |
زندگی بر دوش ما بار گرانی بیش نیست
عمر جاویدان عذاب جاودانی بیش نیست لاله بزم آرای گلچین گشت و گل دمساز خار زین گلستان بهره بلبل فغانی بیش نیست |
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین کس واقف ما نیست که بر دیده چها رفت |
تا به کنار بودیم بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده ام |
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی |
|
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی آید روا داری من بلبل چو بو تیمار بنشینم |
مبوس جز لب معشوق و جام می حافظ
که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن |
نمی خورید زمانی غم وفاداران
ز بی وفایی دور زمانه یاد آرید |
دل فایز تو عمدا میکنی تنگ که تا جای کس دیگر نباشد |
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق {پپوله} |
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود |
قوری ز قلم قلم ز قوری
تو عشق منی گوگولی مگولی. |
:d یا ربا ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس {پپوله} |
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دا ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی |
یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند
ببرد زود به جانداری خود پادشهش |
شور شراب عشق تو آن نفسم روزد ز سر
کاین سر پر هوس شود خاک در سرای تو |
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزيد
من اگر مهر نگاری بگزينم چه شود |
وصل تو اجل را زسرم دور همی داشت از دولت هجر تو کنون دور نماندست |
تو را صبا و مرا آب ديده شد غماز |
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست می رود حافظ بی دل به تولای تو خوش |
اکنون ساعت 01:11 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)