دل داده ام برباد برهرچه باداباد مجنون تر از لیلی ،شیرین تر از فرهاد قیصر |
چنین کز دوریت هر شب در آب و آتشم ، دانم که خاک هستیم آخر رود بر باد از این شبها |
به بوی مژده ی وصل تو تا سحر شب دوش
به راه باد نهادم چراغ روشن چشم |
تا کی ای جان اثروصل تو نتوان دیدن که ندارد دل من طاقت هجران دیدن |
خداوندا فغان از دست هجران
ز درد هجرت یارو عزیزان خداوندا جدایی را فنا کن ز قلب عاشقان غمها جدا کن |
غم یار
سه غم آمد به جانم هر سه یک بار غریبی و اســــیری و غم یـار غریبی و اســــیری چاره داره غـم یارو غـم یارو غـم یار |
فرو رفت از غم عشقت دمم دم می دهی تا کی
دمار از من برآوردی نمی گوئی برآوردم |
در زمستانی ترین فصل دلم / درد را فهمید ، معنا کرد و رفت شعر خودم (وارش مازنی) |
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش به جز ناله ی شبگیر نبود حافظ |
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود |
خبر اومد که دشتستون بهاره زمین از خون فائز لاله زاره خبر بر دلبر فائز رسونید که فائز یک تن و دشمن هزار تن |
چوآفتاب می از مشرق پیاله برآید
زباغ عارض ساقی هزار لاله برآید |
بیا ساقی آن می که حال آورد کرامت فزاید کمال آورد به من ده که بس بیدل افتادهام وز این هر دو بیحاصل افتادهام |
حاجت مطرب و می نیست تو برقع بگشا
که به رقص آورَدَم آتش رویت چو سپند |
جان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آید چون باد بجنباند شاخی ز گلستانتسعدی |
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده |
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا شادی همه لطیفه گویان صلوات |
گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سرآید / گفتم که ماه من شو، گفتا اگر برآید I said I long for thee You said your sorrows will end/ Be my moon, rise up for me Only if it will ascend.. حافظ |
تا ز یادم برده ای،از یاد عالم رفته ام هیچ کس جز غم نمی پرسد فراموش تو را بوسه ای زان لعل آتشناک می باید امیشت تا به فریاد آورد،لب های خاموش تو را |
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش /چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب... محمد علی بهمنی |
هر شبم زلف سیاه تو نمایند به خواب تا چه آید به من از خواب پریشان دیدن سعدی |
در شب عجران مرا پروانه وصلی فرست
ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع |
دفتر مرا دست درد می زند ورق / شعر تازه ی مرا درد گفته است .. درد هم شنفته است .. قیصر |
مرا با خود ببر در کوچه های خاطره
که شیرین است تلخی شکّرهابرایم |
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکر خای تو خوش |
خبرت خرابتر كرد جراحت جدايي چون خيال آب روشن كه به تشنگان نمايي تو چه ارمغان آري كه به دوستان فرستي چه از اين به ارمغان كه تو خويشتن بيايي |
ما را زخیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر کهخم خانه خراب است گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست هر شربت عَذبم که دهی عین عذاب است |
آنچه او ریخت به پیمانه ی ما نوشیدیم
اگر از خمر « بهشت » است وگر باده ی مست |
مست بگذشت ونظر بر من درویش انداخت
گفت کای چشم وچراغ همه شیرین دهنان تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود بنده من شو و بر خور ز همه سیم تنان |
« شیرین » تر از آنی به شکر خنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو « شیرین » زمانی |
شکّر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می رود |
« قند » آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسه ای چند بر آمیز به دشنامی چند |
بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم
شادی آورد گل و بادصبا شاد آمد |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد |
صبا به تهنیت پیرمی فروش آمد
که موسم طرب وعیش ونازونوش آمد |
خوارکش پیری با دلق درشت
پشته خار همی برد به پشت |
ما نگوييم بد و ميل به ناحق نكنيم
جامه كس سيه و دلق خود ازرق نكنيم |
خوش برانيم جهان در نظر راهروان
فكر اسب سيه و زين مغرق نكنيم |
به جهان خرّم ازآنم که جهان خرّم ازاوست
عاشقم برهمه عالم که همه عالم از اوست |
به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصیحت همه عالم به گوش من بادست |
اکنون ساعت 01:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)