پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 10-02-2011 12:25 PM

بــازی روزگـــار
http://www.beytoote.com/images/stories/fun/fu1199.jpg

بــازی روزگـــار
از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیك ایران)

بازی روزگار را نمی فهمم!
من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،
این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.

همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.

انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!

انسان های بزرگ دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.

همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !

عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.

‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.

عشق در لحظه پدید می آید
و دوست داشتن در امتداد زمان
و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.

راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود :
انسان چیست ؟
شنبه: به دنیا می آید.
یكشنبه: راه می رود.
دوشنبه: عاشق می شود.
سه شنبه: شكست می خورد.
چهارشنبه: ازدواج می كند.
پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد.
جمعه: می میرد.


فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است



behnam5555 10-02-2011 12:27 PM


آیا خداوند شر را آفریده است؟

روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: `آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟`
دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: "بله."
استاد پرسید: "هر چیزی را؟"
پاسخ دانشجو این بود: "بله هر چیزی را."
استاد گفت: "در این حالت، خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شر وجود دارد."
برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند. استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است.
ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: "استاد، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته."
دانشجو پرسید: "آیا سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟"
دانشجو پاسخ داد:
"البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون گرما، اشیاء بی حرکت هستند، قابلیت واکنش ندارند. پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم."
دانشجو ادامه داد: "و تاریکی؟"
استاد پاسخ داد: "تاریکی وجود دارد."
دانشجو گفت:
"شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی فقدان کامل نور است. شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود. تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم."
و سرانجام دانشجو پرسید:
- "و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟
خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود."
و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند.

نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود

behnam5555 10-02-2011 12:30 PM

الفبای زندگی ...!

الفبای زندگی ...!
الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
پ: پویایی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارنده ها
ج: جسارت برای ادامه زیستن
چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه
ح: حق شناسی برای تزكیه نفس
خ: خودداری برای تمرین استقامت
د: دور اندیشی برای تحول تاریخ
‌ذ: ذكر گویی برای اخلاص عمل
ر: رضایت مندی برای احساس شعف
ز: زیركی برای مغتنم شمردن دم ها
ژ: ژرف بینی برای شكافتن عمق درد ها
س: سخاوت برای گشایش كار ها
ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج
ص: صداقت برای بقای دوستی
ض: ضمانت برای پایبندی به عهد
ط: طاقت برای تحمل شكست
ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف
ع: عطوفت برای غنچه نشكفته باورها
غ: غیرت برای بقای انسانیت
ف: فداكاری برای قلب های درد مند
ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل
ك: كرامت برای نگاهی از سر عشق
گ: گذشت برای پالایش احساس
ل: لیاقت برای تحقق امید ها
م: محبت برای نگاه معصوم یك كودك
ن: نكته بینی برای دیدن نادیده ها
و: واقع گرایی برای دستیابی به كنه هستی
ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها
ی: یك رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک


behnam5555 10-02-2011 12:33 PM

رقص آرام

این شعر توسط یک نوجوان مبتلا به سرطان نوشته شده است..
written by a teenager with cancer.
She wants to see how many
people get her poem..
او مایل است بداند چند نفرشعر او را می خوانند..
It is quite the poem. Please pass it on.
این کل شعر اوست. لطفا آنرا برای دیگران هم ارسال کنید.
This
poem was written by a terminally ill young girl in a
New York
Hospital
این شعر را این دختربسیار جوان در حالی که آخرین روزهای زندگی اش را سپری می کند در بیمارستان نیویورک نگاشته است
It was sent
by
و آنرا یکی از پزشکان بیمارستان فرستاده است.
a medical doctor

SLOW DANCE
رقص آرام
Have you ever
watched kids
آیا تا به حال به کودکان نگریسته ایدOn a merry-go-round?
در حالیکه به بازی "چرخ چرخ" مشغولند؟
Or listened to
the rain
و یا به صدای باران گوش فرا داده اید،Slapping on the ground?آن زمان که قطراتش به زمین برخورد می کند؟Ever followed a
butterfly's erratic flight?
تا بحال بدنبال پروانه ای دویده اید، آن زمان که نامنظم و بی هدف به چپ و راست پرواز می کند؟Or gazed at the sun into the fading
night?
یا به خورشید رنگ پریده خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود؟You better slow down.کمی آرام تر حرکت کنید
Don't dance so
fast.
اینقدر تند و سریع به رقص درنیایید
Time is short.
زمان کوتاه است
The music won't
last
موسیقی بزودی پایان خواهد یافتDo you run through each dayOn the
fly?
آیا روزها را شتابان پشت سر می گذارید؟
When you ask How are you?
آنگاه که از کسی می پرسید حالت چطور است،
Do you hear the
reply?
آیا پاسخ سوال خود را می شنوید؟
When the day is done
هنگامی که روز به پایان می رسد
Do you lie in your
bed
آیا در رختخواب خود دراز می کشید
With the next hundred chores
و اجازه می دهید که صدها کار ناتمام بیهوده و روزمره
Running through
your head?
در کله شما رژه روند؟
You'd better slow down
سرعت خود را کم کنید. کم تر شتاب کنید..
Don't dance so
fast.
اینقدر تند و سریع به رقص در نیایید.
Time is short.
زمان کوتاه است.
The music won't
last. موسیقی دیری نخواهد پائید
Ever told your child,
آیا تا بحال به کودک خود گفته اید،
We'll do it
tomorrow?
"فردا این کار را خواهیم کرد"
And in your haste,
و آنچنان شتابان بوده اید
Not see
his
که نتوانید غم او را در چشمانش ببینید؟
sorrow?
Ever lost touch,
تا بحال آیا بدون تاثری
Let a good
friendship die
اجازه داده اید دوستی ای به پایان رسد،
Cause you never had time
فقط بدان سبب که هرگز وقت کافی ندارید؟
or call
and say,'Hi'
آیا هرگز به کسی تلفن زده اید فقط به این خاطر که به او بگویید: دوست من، سلام؟
You'd better slow down.
حال کمی سرعت خود را کم کنید. کمتر شتاب کنید.
Don't dance
so fast.
اینقدر تند وسریع به رقص درنیایید.
Time is short.
زمان کوتاه است.
The music won't last.موسیقی دیری نخواهد پایید.
When you run so fast to get somewhere
آن زمان که برای رسیدن به مکانی چنان شتابان می دوید،
You
miss half the fun of getting there.
نیمی از لذت راه را بر خود حرام می کنید.
When you worry and hurry
through your day,
آنگاه که روز خود را با نگرانی و عجله بسر می رسانید،
It is like an unopened
gift....
گویی هدیه ای را ناگشوده به کناری می نهید..
Thrown away.
Life is not a زندگی که یک مسابقه دو نیست!
Do take it slower
کمی آرام گیرید

Hear the
music

به موسیقی گوش بسپارید،
Before the song is over.
پیش از آنکه آوای آن به پایان رسد.

FORWARDED E-MAILS ARE TRACKED TO OBTAIN THE TOTAL COUNT.



behnam5555 10-02-2011 12:40 PM

سرگرمی های جوانان دیروز

http://www.beytoote.com/images/stories/fun/fu1133.jpg
من که نفهمیدم این "اون روزا و قدیما"که سر زبان همه هست, حتی جوانهای 18 ساله ام از خوبی های ماشین ,خانه,لباس و هر چیز قدیمی می گویند کی بوده و کجا بوده.
در این گزارش تلاش می کنیم ,شما را با برخی سرگرمی های عجیب وغریب جوانان دیروز آشنا کنیم البته بدور از هر گونه جهت گیری ای اگر نکاتی هست که جا افتاده مارو همراهی کنید .

1.دندان طلا !
خیلی از جوان های دیروز برای نشان دادن وضعیت خوب مالی و حتی جرات شان دندانهای سالمشان را می کشیدن و دندان طلا می گذاشتن!! باور ندارید از پدر بزرگتان بپرسید.
البته با افزایش نجومی قیمت طلا کمتر کسی از این فکرهای ... به سرش میزند.

2.کفتر بازی"کبوتر بازی"
ابزار لازم این به اصطلاح سرگرمی یک قفس و چند کبوتر زبان بسته بود که باظالمانه ترین روش ها مجبورشان می کردند مسافتی طولانی را طی کنند و مجددا به قفس تنگ و تاریکشان برگردند.
خدا رو شکر زندگی آپارتمان نشینی این روزها کمتر به افراد جرات می دهد همچین کاری انجام بدهند.

3.ترنا بازی
چند نفر که دور یکدیگر جمع می شدند تا رسم شاه و گدا و زندگی دیکتاتوری را تمرین کنند. یک نفر شاه می شد و هرچه امر می کرد باید بدون چون و چرا از سوی دیگران اجرا می شد.
این بازی اغلب در قهوه خانه ها و مکان های عمومی ساعت ها افراد را سرگرم می کرد.
البته برخی بدشان نمی آید ترنا بازی را دو باره رواج بدهند.

4.جمع کردن تمبر
بعضی از جوان های دیروز که دنبال تفریحات سالم بودند کلکسیون جمع می کردند.تمبر,سکه,پوسترهنرپیشه ها و ... که این روزها به دلیل کاهش نامه نگاری و صد البته سرعت دنیای امروز کمتر جوانی سراغ این کارها می رود.
باورتان بشود یانه, بعضی ها آنقدر به کلکسیون شان وابسته می شدند که حتی هزینه های خورد و خوراکشان را برای خرید یک تمبر جدیدمی دادند.

5. غیبت کنون
خیلی از پدر بزرگا و مادر بزرگایی که این روزها به چت و گروه های اینترنتی ایراد می گیرندو نگران اتلاف وقت جوانان هستند قبلا توی کوچه پس کوچه های قدیمی بعد از ظهر ها دور هم جمع می شدند و یه حلقه تشکیل می دادند و مراسم غیبت کنون راه می انداختند.
البته این مراسم آن روزها اسمی نداشت .اما از آنجایی که محتوای جلسات چند ساعته ایشان بیشتر غیبت و صحبت از همسایه های غایب در جلسه بود با اجازه شما جلسه غیبت کنون برای این هم نشینی ها برگزیدیم.

6.فرکردن مو
قدیم ها که ابزار و لوازم سلمانی و آرایش مو انقدر پیشرفت نکرده بود خیلی از مادر بزرگ هایی که از اتلاف وقت نوه هاشان جلو آینه ناراحت هستندیک صبح تا بعد از ظهر با استفاده از ابتدایی ترین روش ها برای فر کردن موها شان وقت می گذاشتند.
تازه خبرندارید که خیلی وقتها موهاشون هم می سوخت و مجبور می شدند کوتاهشان کنند و بعد هم یه یک هفته ای برای موهای از دست رفته عزاداری می کردند!!

7.تماشای معرکه گیری
حتما می دونید که این روزها چندین کتاب و مقاله در خصوص اتلاف وقت جوانان جلوی تلویزیون و شبکه های اجتماعی نوشته شده . اما حتما خبرندارید که قدیما بعضی از بزرگتر ها برای سرگرم شدن پای بساط معرکه ,معرکه گیران می نشستند تا عملیات محیر العقول پاره کردن زنجیر ,بلند کردن جسم سنگین و مارگیری تماشا کنند.تازه برای مشاهده این عملیات شگفت انگیز پول هم پرداخت می کردند تا دخل پهلوان خالی نماند!

8.خربازی یا خر سواری
اگر چه خودم از مخالفان سرسخت این پیاده روی با ماشین! و چرخ زدن با اتومبیل هستم اما خبرندارید جوان های قدیم کارهای عجیب تری می کردند.
یکی از سرگرمی های جمعی مردم خربازی ( خرسواری ، یابو سواری ) بود و این بازی و تفریح منحصرا مخصوص داش مشدی های خوش پوش بود که برای سوار شدن بر خرهای معروف به خربندی و یا خرهای دولایی به خیابان علاءالدوله ( فردوسی ) می رفتند . در این خیابان ده ها خر کوچک و بزرگ همراه پالان های دیدنی و افسارهای مزین به برنج و نقره و گل میخ نقره کوبی شده و زنگوله های ریسه ای و پالان های مخمل و شال و ترمه و اطلس پرزرق و برق و دست و پا و بال و دم حنابسته و سم های سیاه شده و منگوله های زیبا آماده شده بود .

خربازها و یا یابوسوارها نیز لباس های جالبی می پوشیدند . مثلا لباده های بلند از ماهوت و مخمل و رداهای رالی و کپنک های نمدی و شال های ابریشمی و گیوه های آجیره و ملکی و غیره و این خرسوارها در برابر چشمان صدها تماشاچی از حاشیه خیابان علاءالدوله و گاهی لاله زار بالا و پایین می رفتند!!



9. قاشق زنی"تکدی گری آیینی"
قاشق‌زنی رسمی زنانه‌است. زنان چادری بر سر انداخته و گاه نقابی بر چهره می‌زدند تا ناشناس بمانند. آنگاه با قاشق بر کاسه یا قابلمه یا بر در خانه می‌کوبیدند و اهل خانه را از آمدن خویش آگاه می‌کردند. اهل خانه کاسه خالی را گرفته و مشتی آذوقه خشک از قبیل بنشن در آن ریخته و باز می‌گرداندند. گاه بجای آذوقه پول نقد به قاشق زن پرداخت می‌شده‌است. مهمترین شرط در قاشق زدن ناشناس ماندن قاشق‌زن بوده‌است. لذا نه قاشق‌زن و نه صاحب منزل، در هنگام مواجهه سخن نمی‌گفته‌اند.این رسم معمولا توسط دختران دم بخت اجرا می شد!!
البته گفته می شود که آذوقه های جمع آوری شده برای پختن آش نذری بکار گرفته می شد و بین فقرا توزیع می گردید.


behnam5555 10-02-2011 12:43 PM



داستان طراحی بطری کوکاکولا

داستان کولاکولا، داستان موفقیت است. کوکاکولا رویای شیمی‌دان آتلانتائی قرن نوزدهم بود، او می‌خواست یک نوع نوشیدنی با طعمی جدید به‌ وجود آورد که دنیا را فتح کند. این شیمی‌دان مدتی پس از ساخت کوکاکولا در گذشت. زیرزمین دلگیر تاریکی که او در آنجا معجون شگفت‌انگیز خود را می‌جوشاند و ترکیب حیرت‌آور را در یک قابلمه مسی با قاشقی بزرگ هم می‌زد، طولی نکشید که راه را برای بسیاری از کارخانه‌های بزرگ و مدرن هموار ساخت و رویای او به حقیقت پیوست، اگرچه او خود در قید حیات نبود که آنرا ببینید.

پس از تلاشی بیهوده در سال ۱۹۱۴، حدود شصت سال بعد یعنی در دهه ۱۹۵۰ (شصت سال پس از تولید کوکاکولا برای اولین بار) کوکاکولا در مقیاس وسیع وارد هلند شد. کوکاکولا یکی از نشانه‌های عصر جدید پس از جنگ بود که از جمله کالاهای شناخته شده‌ای به حساب می‌آمد که مردم می‌خریدند. رویارویی با اولین نوشیدنی غیرالکلی جدید در شیشه‌هایی خاص (بطری) تجربه‌ای بود که احتمالاً خیلی‌ها نمی‌توانستند فراموش کنند.

من اولین بار آن‌ را در دهکده‌ای تجربه کردم که در آنجا بزرگ شدم، یک شب که در یکی از کلوپ‌های جوانان محله‌مان سرمیز شرط‌بندی بودیم که دو مرد با لباس کار سبز رنگ و سر دوشی‌های قرمز و سفید بر روی آستین‌هایشان و جیب‌هایی روی سینه وارد کلوپ شدند. هر کدام در دستان خود جعبه‌هایی شامل ۲۴ بطری کوکاکولا داشتند و ما از اینکه شنیدیم به طور رایگان می‌توانیم نوشیدنی‌ها را بنوشیم، دچار تعجب شده بودیم، کوکاکولای مجانی هرچقدر که بخواهید! اما حالا برای هر بطری باید ۲۵ سنت پول بدهیم ولی فکر می‌کنیم ارزش آن را دارد.

مدتی نگذشت که کارخانه کوکاکولا در خارج از دهکده بنا شد. در قطعه زمینی پشت یک آلونک، دستگاه بطری پرکن نصب شد که به‌زودی توجه زیادی را به خود جلب کرد. آنجا علاوه بر اینکه زمین فوتبالی وجود داشت، محلی شده بود برای دربهای بطری‌های کوکاکولا و شیشه‌های شکسته آن. اگر خیلی خوش‌شانس بودید زیر لایه‌هایی از چوب پنبه‌های دربها می‌توانستید حروف نام کوکاکولا را روی قطعه کاغذهایی ببینید و اگر می‌توانستید نام کامل را ارائه دهید، یک بطری کوکاکولا به رایگان به شما داده می‌شد.


آشنایی ما با کوکاکولا به دهه ۱۹۵۰ برمی‌گردد که سیاست‌گذاری روابط عمومی کمپانی آن‌را نشان می‌دهد که حال به این جایگاه رسیده است. نوشیدنی‌های مکملی که شما با آن مواجه شدید و بهایش را پرداختید همگی با کوکاکولایی پرداخته شد که بعداً نوشیدید. با قرار گرفتن کوکاکولا در دسترس همه مصرف‌کننده‌ها به طور مستقیم و در جای جای دنیا، این کمپانی موقعیت و اهمیت خود را در بازار جهانی به‌دست آورد. این شعار کلید شهرت بین‌المللی کوکاکولا است: «جهانی بیاندیش، محلی عمل کن!»

موفقیت متدهای کمپانی کوکاکولا به وسیله نتایج حاصل از تحقیقاتی که در سال ۱۹۸۸ توسط سازمان تحقیق انجمن‌های لاندور در آمریکا صورت گرفت، به اثبات رسید و همه مردم سراسر جهان از وجود نام تجاری و جهانی کوکاکولا به عنوان یک رقابت جهانی آگاه شدند. این نوشیدنی‌ غیرالکلی با بطری‌های آتلانتای ویژه خود به یکی از نشان‌ها و مشخصه‌های قرن بیستم تبدیل شد که علاوه بر آن، وینسنت ونگوگ، و مارلین مونرو، نیز در این عرصه به شهرت رسیدند.


اما برگردیم به اواخر قرن نوزدهم در آمریکا، در سال ۱۸۶۹، شیمی‌دانی برجسته به نام «جان سایت پمبرتون» در سن ۳۶ سالگی به آتلانتا رفت تا در آنجا به فروش کلی داروهای خود بپردازد. اما آرزوی بزرگ این شیمی‌دان، ساخت نوعی نوشابه غیرالکلی بود که بهتر از سودا (لیموناد) باشد و یک نوع نوشیدنی جدید باشد. در هشتم ماه مه ۱۸۸۶، در دفترچه یادداشت سمبرتون، چنین ثبت شده که او در ساخت یک نوشابه خوشمزه موفق شده و مواد و ترکیباتی را با هم مخلوط کرده که قبلاً در یک نوع اکسید و شربت با هم ترکیب کرده بود و علاوه بر آن شکر و آب را هم افزوده است.


فرمول جدید این نوشابه براساس دستورالعملی بود که «شراب فرانسوی کولا» نامیده می‌شد و آن هم به نوبه خود با الهام گرفتن از یک نوشابه معروف به نام «وین ماریانا» ساخته شده بود. اما پمبرتون پس از آنکه شربتی که ساخته بود خنک شد و طعم خاصی پیدا کرد، به آن ترکیبات دیگری نیز افزود که تا امروز این ترکیبات هنوز به صورت سری حفظ شده است!


این راز ظاهراً آشکار، از طریق اشاره مرموز آن به صورت ترکیبات و اسانس‌های طبیعی، همواره جاودان باقی مانده است و از شهرت خاصی نیز برخوردار شده در حالی که همیشه مطلوب نبوده است. کوکاکولا با تهمت‌های زیادی روبه‌رو شده است و برخی، کمپانی کوکاکولا را متهم به افزودن کوکائین به نوشابه کرده‌اند. این اتهامات گاهی حتی به سخنانی پوچ و مزخرف نیز تبدیل شده مثلاً گفته‌اند که سقراط به دلیل نوشیدن شراب سمی کشته نشده است بلکه به دلیل نوشیدن یک لیوان کوکاکولا بوده است!


کمپانی کوکاکولا نیز مانند بسیاری از کارخانه‌های دیگر، در داشتن صداقت در کار خود موفق بوده است اما شاکیان کمپانی که این نکته را نمی‌دانستند، کمپانی را بر این فکر واداشتند که در مقابل آنها تبلیغات گسترده‌ای کند و چنین تصور کند که وضعیت کمپانی کوکاکولا با گذشت زمان بهتر خواهد شد و کوکاکولا نتیجه وقایع تاریخی دنیا را جبران خواهد کرد!


«روبرت وودراف» که از سال ۱۹۲۳، رئیس کمپانی کوکاکولا است، چنین عنوان کرده که: کوکاکولا یک مذهب و دین است همچنان که یک بیزنس است! او معتقد است که اسرار کوکاکولا جالب است و دستورالعمل این راز هم یک سرمایه مهم است که در شهرت کوکاکولا نقش دارد. زیرا سری بودن دستورالعمل آن منجر به آن می‌شود که مردم فکر کنند یک کالای خاص و ویژه را خریداری می‌کنند.


علی‌رغم نام بسیار شناخته شده کوکاکولا و تبلیغات گسترده‌ای که برای آن می‌شود ولی همیشه همان بطری معمولی با نام کوکاکولا که بر روی آن حک شده به تصویر کشیده می‌شود. اما یک استثنا نیز دیده شده که «هربرت لئپین» پوستری طراحی کرد که به جای بطری کوکاکولا، نقش دیگری روی آن کشیده شده بود و شاید این مساله بیانگر این حقیقت باشد که بطری و لوگوی آن (نام کوکاکولا) هیچکدام توسط افراد متخصص طراحی نشده است. خاصیت آماتوری (ابتدایی) این کالا به سازنده‌های آن در دنیای طراحی و تبلیغات کمکی واقعی نکرده است و نام کوکاکولا را پمبرتون با کمک دفتردار خود «فرانک ام رابینسون» برای این نوشابه انتخاب کرد که ترکیبی از نام‌های برگ کاکائو و مغز کولا (نوعی مغز قهوه‌ای رنگ) است. البته این نظر رابینسون بود که حرف K به C (در کولا) تبدیل شود.


رابینسون با کمک هنرمند سیاه قلم کار به‌نام «فرانک ریدج» نشان تجاری این نوشابه را طراحی کرد که نشانی خاص از هنر جدید فرانسوی بود و در زیر نام کوکاکولا، از کلمات «خوشمزه و گوارا» استفاده کرد که مختصرترین و موثرترین تبلیغی است که تاکنون نوشته شده است!


«والی اولینز» در کتاب خود تحت عنوان «شخصیت شرکت ائتلافی» فقط یک بار نام کوکاکولا را ذکر می‌کند آن‌هم هنگام نقل قول کردن انتقاد «تام ولف» از لوگوهای بی‌مسمی یعنی: لوگوهای دست‌نویس کوکاکولا که فوراً در ذهن می‌مانند و به این طریق شناخته می‌شوند و لوگوهای بی‌مسمی در این ارتباط یک شکست حتمی خواهند بود. مطمئناً این نکته واقعیت است که لوگوی دست‌نویس کوکاکولا شهرت بسیاری پیدا کرده و نیز سبب شناخته شدن خود میان مردم شده و از نقطه نظر روانشناسی طراحی این دو نکته دو سرمایه ارزشمند است.
درواقع لوگوی خطاطی شده از سال ۱۸۹۰ تغییر نکرده است و همین گواهی بر خوب بودن آن سمبل است. از طرفی سمبل شرکت به طور کلی چندین بار تغییر کرده است و یک خط سفید موج‌دار در زیر نشان تجاری قرار داده شد و به لحاظ شکل و حروف، بر کلمه کوکاکولا تاکید شده است. در سال ۱۹۷۰، یک قوطی به رنگ قرمز روشن با یک لوگوی جدید به بازار آمد و اخیراً نیز خط دومی به لوگو اضافه شده است که در بخش وسط باریک شده و رنگ آن در کشورهای مختلف، متفاوت است. مثلاً در هلند این خط خاکستری است ولی در بلژیک، خط تیره قهوه‌ای رنگ ظاهراً مناسب‌تر به نظر آمده است.

کوکاکولا شهرت خود را بیشتر از آنکه به طرح خود مدیون باشد، به «بطری به اصطلاح ***ی» خود مدیون است که در سال ۱۹۱۵ ساخته شد. در روزهای اول، این نوشابه غیرالکلی از طریق نمایندگی‌های مستقل توزیع و پخش می‌شد. یکی از این نمایندگی‌ها به سرپرستی، جوزف ای بیدرهارن« اداره می‌شد که یک مغازه سودا فروشی (لیموناد) داشت. او اولین کسی بود که نوشابه‌های «پیمبرتون» را در بطری‌هایی فروخت که مشتریان می‌توانستند در صورت تمایل هر طور که بخواهند آن‌ را بنوشند. تغییرمکان و جابه‌جایی بیدرهارن سبب شد فروش بالا رود.


سرمایه‌داران دیگر بلافاصله از این سبک پیروی کردند و انواع بطری‌‌ها را برای نوشابه به کار بردند که اکثر آنها کوکاکولا را بر روی خود داشت. وکیل شرکت به نام هارولد هرسک، از دیدن بطری‌های مختلف که تشابه نداشتند به این فکر افتاد که یک بطری ساده و یکسان بسازد. او چنین گفته که «ما باید یک بطری جدید بسازیم، یک نوع بسته‌بندی جدید که هیچ کس نتواند نوع دیگری را جایگزین آن کند. ما باید بطری را به طریقی بسازیم که همه افراد آن را به عنوان بطری کوکاکولا بشناسند و حتی در تاریکی نیز آن‌را تشخیص دهند.بطری کوکاکولا باید به گونه‌ای باشد که حتی شیشه شکسته آن نیز توسط افراد قابل تشخیص باشد و همه بدانند که کوکاکولا است!

اولین بطری توسط «الکساندر ساموئل سون» طراحی شد که کارمند کمپانی «سی جی روت گلس» بود او بطری را براساس شکل برگ کاکائو و مغز کولا طراحی کرد که یکی از محصولات ظریف کمپانی بود. اما یک طراح فرانسوی به نام برایموند لوئی که در سال۱۹۱۹ در آمریکا زندگی می‌کرد، یک اتومبیل طویل و طرح‌‌های مختلفی را برای کوکاکولا طراحی کرد که کاملاً متضاد طرح ارائه شده توسط ساموئل سون بود.

منبع:bartarinha.ir


behnam5555 10-02-2011 12:45 PM


خدایا...
مردم اغلب بي انصاف, بي منطق و خود محورند.
ولي آنان را ببخش.

اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم مي کنند,
ولي مهربان باش .

اگر موفق باشي دوستانی دروغين ودشمنانی حقيقي خواهي يافت,
ولي موفق باش.

اگر شريف ودرستکار باشي فريبت مي دهند,
ولي شريف و درستکار باش .

آنچه را در طول ساليان سال بنا نهاده اي شايد يک شبه ويران کنند,
ولي سازنده باش .

اگر به شادماني و آرامش دست يابي حسادت مي کنند,
ولي شادمان باش .

نيکي هاي درونت را فراموش مي کنند.
ولي نيکوکار باش .


بهترين هاي خود را به دنيا ببخش حتي اگر هيچ گاه کافي نباشد
ودر نهايت مي بيني

هر آنچه هست همواره ميان "تو و خداوند" است
نه ميان تو و مردم


behnam5555 10-02-2011 12:49 PM

کوتاه اما عمیق همچون اقیانوس

درصد کمی از انسان ها ۹۰ سال زندگی می کنند، مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند!

نصف اشتباهات ما ناشی از این است که وقتی باید فکر کنیم، احساس می کنیم و وقتی که باید احساس کنیم، فکر می کنیم.

مشکلات امروز تو برای امروز کافی ست، مشکلات فردا را به امروز اضافه نکن.

اگر حق با شماست به خشمگین شدن نیازی نیست و اگر حق با شما نیست، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید.

ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهی ها، اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم!

فریب مشابهت روز و شب ها را نخوریم، امروز، دیروز نیست و فردا امروز نمی شود.

یادمان باشد که آن هنگام که از دست دادن عادت می شود به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست.

زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور، و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان.

برای دوست داشتن وقت لازم است، اما برای نفرت گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است.
، و بلکه ِ . همه .

گاه در زندگی، موقعیت هایی پیش می آید که انسان باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپردازد.

به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: مگه کوری؟!

مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی، بدان که زندگی می کنی.

هیچ انتظاری از کسی ندارم و این نشاندهنده قدرت من نیست!

در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا، زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند، اما آنچه خوب است همیشه زیباست.

روزنامه ابتکار


behnam5555 10-02-2011 01:25 PM


جملات کوتاه میلان کوندرا


آنچه فرد تحصیلكرده را از فرد خودآموخته مشخص می سازد، وسعت دانش نیست، بلكه اعتماد به نفس است.

_______________________________________________

زمانی كه قلب، لب به سخن می گشاید شایسته نیست كه خِرد خُرده بگیرد.

______________________________________________

قدرت در هر جا كه خود را خداگونه بنمایاند، خودبخود الهیات خاص خویش را تولید می كند.

_____________________________________________

عشق، به یك امپراتوری شبیه است؛ اگر اندیشه ای كه بر مبنای آن به وجود آمده از میان برود، خود عشق نیز از میان خواهد رفت.

_____________________________________________________

اگر از دست دادن عشقی با دلیل باشد، ما تسلیم می شویم. اما اگر عشقی را بدون دلیل از دست بدهیم، هرگز خود را نخواهیم بخشود.

_____________________________________________________

هیچ چیز خواركننده تر از دویدن با همه ی نیرو از روی ناتوانی نیست.

____________________________________________________

آدم زمانی كه هدف، برایش اهمیت نداشته باشد، نمی پرسد كه به كجا دارد می رود!

_____________________________________________________

بی توجهی به زن، كفر كبیر و بی احترامی بزرگی به آفریده های خداوند است.

_____________________________________________________

بشر - چون تنها یك بار زندگی می كند- به هیچ وجه امكان به اثبات رساندن فرضیه ای را از راه تجربه ی شخصی خود ندارد، به گونه ای كه هرگز نخواهد فهمید كه پیروی از احساسات، كار درست یا نادرستی بوده است.

_____________________________________________________

زندگی فقط یكبار است و ما هرگز نخواهیم توانست تصمیم درست را از تصمیم نادرست تمییز دهیم؛ زیرا ما در هر شرایطی فقط یكبار می توانیم تصمیم بگیریم؛ زندگی دوباره، سه باره و چهار باره به ما عطا نمی شود كه این را برای ما امكان پذیر سازد تا تصمیم های گوناگون خود را مقایسه كنیم.

______________________________________________________

هیچ چیز از احساس همدردی دشوارتر نیست. حتی تحمل درد خویشتن به سختی دردی نیست كه به گونه ای مشترك با كسی دیگر برای یك نفر دیگر یا به جای شخص دیگری می كشیم و قوه ی تخیل ما به آن صدها بازتاب می بخشد.

_____________________________________________________

كسی را از روی همدردی دوست داشتن، دوست داشتن حقیقی نیست.

______________________________________________________

اگر نخستین تمرین زندگی، خودِ زندگی باشد، پس برای زندگی چه ارزشی می توان قایل شد؟

______________________________________________________

شك و تردید، امری یكسره طبیعی است؛ آدمی هرگز از آنچه باید بخواهد آگاهی ندارد، زیرا زندگی یك بار بیش نیست و نمی توان آن را با زندگی های گذشته مقایسه و یا در آینده درست كرد.

_____________________________________________________

اگر ما شایستگی دوست داشتن را نداریم، شاید به این دلیل است كه خواهانیم تا دوستمان بدارند؛ یعنی چشم داشت چیزی (عشق) را از دیگری داریم؛ به جای آنكه بدون ادعا و توقع به سویش برویم و تنها خواستار حضورش باشیم.

_____________________________________________________

دوست داشتن، چشم پوشی از قدرت است.

____________________________________________________

هرگز نباید بگذاریم كه آینده، زیر بار گذشته فرو بپاشد.

____________________________________________________

از كودكی بیرون می آییم، بی آنكه بدانیم جوانی چیست، ازدواج می كنیم، بی آنكه بدانیم متاهل بودن چیست، و حتی زمانی كه قدم به دوره پیری می گذاریم، نمی دانیم به كجا می رویم: سالخوردگان، كودكان معصوم كهنسالی خویش اند. از این جهت، سرزمین انسان سیاره ی بی تجربگی است.

______________________________________________________

انسان آرزومند جهانی است كه در آن خیر و شر آشكارا تشخیص دادنی باشند، زیرا در او تمایل ذاتی و سركش داوری كردن پیش از فهمیدن، وجود دارد.

_____________________________________________________
چیزی را كه نتیجه ی یك انتخاب نیست، نمی توان شایستگی یا ناكامی تلقی كرد؛ در برابر چنین وضعی تحمیلی باید رفتار درستی در پیش گرفت.

____________________________________________________

هر چه انسان بیشتر در تاریکی درون خویش به سر برد،بیشتر در ظاهر جسمانیش پژمرده می شود.

____________________________________________________

نخستین خیانت، جبران ناپذیر است و از طریق واكنش زنجیره ای، خیانت های دیگری را بر می انگیزد كه هر كدام از آنها ما را بیش از پیش از خیانت پیشین دور می كند.

_____________________________________________________

زمان در ترنی كه تاربخش می نامند، سوار شده است؛ سوار شدن در این ترن آسان است اما پیاده شدن از آن دشوار.

_____________________________________________________

مرگ، یك پیشامد بسیار ساده است كه به آسانی رخ می دهد، مثل تمام پیشامدهای دیگر.


behnam5555 10-02-2011 01:27 PM

خنده دار نیست ؟

چقدر خنده داره كه
يكساعت خلوت با خدا دير و طاقت فرساست ولي 90 دقيقه بازي فوتبال مثل باد ميگذره
چقدر خنده داره كه
صد هزار تومان كمك در راه خدا مبلغ بسيار هنگفتيه اما وقتي با همون پول خريد ميريم مبلغ ناچيزيه

چقدر خنده داره كه
يكساعت عبادت در مسجد طولاني به نظر مياد اما يكساعت فيلم ديدن به سرعت ميگذره

چقدر خنده داره كه
وقتي ميخوايم عبادت و دعا كنيم ، چيزي يادمون نمياد كه بگيم ، اما وقتي ميخوايم با دوستمون حرف بزنيم هيچ مشكلي نداريم

چقدر خنده داره كه
خوندن يك صفحه و يا بخشي از قرآن سخته ، اما خوندن صد سطر از پرفروش ترين كتاب رمان دنيا آسونه

چقدر خنده داره كه
براي عبادت و كارهاي مذهبي وقت كافي در برنامه روزمره پيدا نميكنيم اما بقيه برنامه ها رو سعي ميكنيم تا آخرين لحظه هم كه شده انجام دهيم

چقدر خنده داره
شايعات روزنامه ها رو به راحتي باور ميكنيم ، اما سخنان قرآن رو به سختي باور ميكنيم

چقدر خنده داره
همه مردم ميخوان بدون اينكه به چيزي اعتقاد داشته باشند و يا كاري در راه خدا انجام بدند به بهشت بروند

چقدر خنده داره .......اينطور نيست ؟
داريد ميخنديد ؟ ..........داريد فكر ميكنيد ؟
اين حرفها رو به گوش بقيه هم برسونيد
و از خداوند سپاسگزار باشيم . كه او خداي دوست داشتنيست
آيا خنده دار نيست؟
كه وقتي ميخوايم اين حرفها رو به بقيه بزنيم خيلي ها رو از ليست پاك ميكنيم. چون مطمئنيم كه به چيزي اعتقاد ندارند
اين اشتباه بزرگيه اگه فكر كنيم اعتقاد ديگران از ما ضعيف تره


اکنون ساعت 08:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)