لبش میبوسد و خون میخورد جام
رخش میبیند و گل میکند خوی |
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت |
ز سوز و اشک عاشق همچو شمعست
ازان دراشک و سوز خویش جمعست |
از سرو گویم یا چمن از لاله گویم یا سمن
از شمع گویم یا لگن یا رقص گل پیش صبا |
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش |
چوگان زلف ديدي چون گوي در رسيدي
از پا و سر بريدي بي پا و سر به رقص آ |
واعظان کاین جلوه درمحراب ومنبرمی کنند
چون به خلوت می روندآن کار دیگرمی کنند |
چون جلوه مه مي كني وز عشق آگه مي كني
با ما چه همره مي كني چيزي بده درويش را |
حافظ هرآنکه عشق تو نورزیدو وصل خواست
احرام طواف کعبه ی دل بی وضو ببست |
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست |
که بنددطرف وصل از حسن شاهی
که با خود عشق بازد جاودانه |
ببست خواب مرا جاودانه دلداری
به زير سنگ نهان كرد و در بن غاري |
|
شب به گلستان تنها متنظرت بودم
بادهی ناکامی در هجر تو پیمودم |
ایّام عمرچوگل به رفتن شتاب کرد
ساقی به دور باده ی گلگون شتاب کن |
ساقیا بده جامی زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب ظلمانی |
شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم زدنیا و شر و شورش |
چونك زندان ماست اين دنيا
عيش باشد خراب زندانها |
در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم |
جلوه برمن مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه می بینی ومن خانه خدا می بینم |
گر به چشم دل جانا،جلوه های ما بینی
در حریم اهل دل،جلوه خدا بینی |
دیدن روی تورا دیده ی جان بین باید
وین کجا مرتبه ی چشم جهان بین من است |
از بن هر مژه ام آب روان است بیا
اگرت میل لب جوی و تماشا باشد |
بیا که قصرعمل سخت سست بنیاد است
بیار باده که بنیاد عمربرباد است |
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق |
شنیده ام سخنی خوش که پیرکنعان گفت
فراق یار نه آن می کند که بتونان گفت |
باید گرفتارم شوی تا من گرفتارت شوم
با جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم |
شاهدعهدشباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق ودیوانه شد |
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شدو جان نیز هم |
نقل قول:
|
نقل قول:
من خواب می دیدم همان خوابی که اورا دید / من خواب می بردم همان خوابی که اورا برد .. محمد حسین بهرامیان |
فروغ ماه می دیدم ز بام قصر او روشن
که رو از شرم آن خورشید در دیوار می آورد |
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم |
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما |
انتخاب عشق را نازم که چون من برگزید از میان حسن ها،حسن سیه پوش تو را تا ز یادم برده ای،از یاد عالم رفته ام هیچ کس جز غم نمی پرسد فراموش تو را بوسه ای زان لعل آتشناک می باید امیشت تا به فریاد آورد لبهای خاموش تو را امیری فیروزکوهی |
من همان دم که وضو ساختم از چشمه ی عشق
چارتکبیر زدم یکسره برهرچه که هست |
نیست در دنیای پیدا جلوه گاه راز عشق
دیده را برهم گذار و یار پنهان را ببین :rolleyes: |
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود |
به جهان خرّم ازآنم که جهان خُـرّم ازاوست
عاشقم برهمه عالم که همه عالم ازاوست |
ای جان خردمندان گوی خم چوگانت بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت روز همه سر برکرد از کوه و شب ما را سر برنکند خورشید الا ز گریبانت سعدی |
اکنون ساعت 04:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)