یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و کر حلقه عشاق بود |
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست |
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
می گزم لب که چرا گوش به نادان کردم |
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا |
اگر چه باده فرحبخش و باده گل بیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است |
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا میفرستمت |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود |
دیدار شد میسر بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم از روزگار هم |
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود |
دیده را دستگه در و گهر گرچه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند |
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس |
میل من سوی وصال و قصد او سوی عراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست |
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلال الدینی |
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود |
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا |
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آرد مسیحا را |
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی |
یا رب چه غمزه صراحی که خون خم
بانعره هایش قلقلش اندر گلو ببست |
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلال الدینی |
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود |
دی وعده داد وصلمو در شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش در سر است |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود |
در بزم دور یک دو قدح کش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را |
ای قصر دل افروز که منزلگه انسی
یا رب مکناد آفت ایام خرابت |
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت |
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی |
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها |
ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما |
احادیا بجمال الحبیب قف و انزل |
لبت شكر بمستان داد و چشمت مي بميخواران
منم كز غايت حرمان نه با آنم نه با اينم |
می نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوال بر صفحه نسرین غریب |
بنده طالع خویشم که در این قحط وفا
عشق آن لولی سرمست خریدار من است |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه ای و در آرزو ببست |
اکنون ساعت 06:32 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)