من از آن حسن روز افسون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را // اِ |
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد س |
سزدم چو ابر بهمن که بر این چمن بگریم
طرب آشیان بلبل بنگر چه زاغ دارد // ش |
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد ع |
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت // ه |
هر می لعل کزان دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند ح |
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند //د |
در اين حضرت چو مشتاقان نياز آرند ناز آرند |
بی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خود
دامی به راهی می نهم مرغی به دامی می زنم //خ |
خوش گرفتند حریفان سر زلف ساقی
گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند ز |
اکنون ساعت 01:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)