چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت ف |
فراق افتد میان دوستداران
زیان و سود باشد در تجارت ر |
رغم آن حاسدان که میخواهند
تا قریب تو را بعید کنند ن |
نکتهها میگفت او آمیخته
در جلاب قند زهری ریخته .... |
چو شمعم گر سراندازند صدبار
فروزندهتر و روشن ترستم ع |
عمریست تا ز زلف تو بویی شنیدهام
زان بوی در مشام دل من هنوز بوست س |
سمندر وش میان آتش هجر
پریشان مرغ بیبال و پرستم م |
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند ا |
ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمدهای مرحبا قافله شب چه شنیدی ز صبح مرغ سلیمان چه خبر از سبا ب |
اعظم قوام دولت و دین آنکه بر درش
از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود ف |
فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم // چ |
چون غنچهٔ گل قرابهپرداز شود
نرگس به هوای می قدح ساز شود ق |
قصه دردم همه عالم گرفت
در که نگیرد نفس آشنا ف |
فقر ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینه محبت اوست ن |
ندیدم در جهان کامی دریغا
بماندم بیسرانجامی دریغا و |
وعدۀ وصل به فردا دهی و میدانی
هرکه امروز تو را دید به فردا نرسد ل |
لاجرم اینجا سخن کوتاه شد
ره رو و ره برنماند و راه شد ..... |
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا /.... |
ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر
راست چون عارض گلبوی عرق کردهٔ یار ص |
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا ج |
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست ن |
نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت ی |
یک سخن با خویشتن گفته و زان هر ذره را
در زبان صد گونه تقدیر و بیان انداخته ق |
قدح به شرط ادب گیر زان که ترکیبش
ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد ز |
زین روی که راه عشق راهی تنگست
نه بر خودمان صلح و نه بر کس جنگست ش |
شاهد بخت چون کرشمه کند
ماش آیینه رخ چو مهیم ت |
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار ز |
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدهست خ |
خاکی که به زیر پای هر نادانی است
کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانی است هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است انگشت وزیر یا سر سلطانی است ح |
حکمش روان چو باد در اطراف بر و بحر
مهرش نهان چو روح در اعضای انس و جان س |
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش د |
دل گشاده دار چون جام شراب
سر گرفته چند چون خم دنی ل |
لحظه لحظه می برون آمد ز پرده شهریار
باز اندر پرده میشد همچنین تا هشت بار |
؟:d
راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی مقام را ل |
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد غ |
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت ا |
این شرح بینهایت کز زلف یار گفتند
حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد ت |
تاکس امید جود ندارد دگر ز کس
آمد حروف سال وفاتش امید جود م |
می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را
زنده کن در می پرستی سنت پرویز را ز |
زلف خاتون ظفر شیفتهٔ پرچم توست
دیدهٔ فتح ابد عاشق جولان تو باد ر |
اکنون ساعت 06:22 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)