نفس آن نفس باخته غواص جگرسوختهام که بجز آبلهء دل ، گهری نیست مرا روزگاری است که با ریگ روان همسفرم میروم راه و ، ز ِ منزل خبری نیست مرا گر چه چون سرو تماشاگه اهل نظرم از جهان جز گرهِ دل ثمری نیست مرا |
غواص بحر عشقم، بر ساحل تمني
چندين صدف گشادم، هم گوهري ندارم |
گوهر گوهر پاک ببايد که شود قابل فيض ور نه هر سنگ و گلی لولو و مرجان نشود عشق میورزم و اميد که اين فن شريف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود |
مشاعره واژه ای
مرجان |
چو عاشق ميشدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که اين دريا چه موج خون فشان دارد |
موج بر خاطر موج است گران ، دیدن ساحل یارب تو نگه دار ز منزل سفرم را ... |
دریا
دریا نشستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که باز بینیم دیدار اشنا را |
آن روز کاشنا شد با من به دلنوازي
گفتم که: زود گردد بيگانه آشنايي |
دلنواز در چشم پاکبازان ، آن دلنواز پیداست آیینه صاف چون شد ، آیینه ساز پیداست غیر از خدا که هرگز ، در فکر او نبودی هر چیز از تو گم شد ، وقت نماز پیداست |
خدا
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا |
اکنون ساعت 01:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)