ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ
ازین فسانه هزاران هزار دارد یاد ر |
پيري و هزار دردسر
رواق منظر چشم من آشيانه توست كرم نما و فرودآ كه خانه خانه توست ث |
ثلث نویسان اهل نویس
چه خوش نویسند خط ثلث را غ |
غلام همت آن نازينم
كه كار خير بي روي و رياكرد چ |
چه باشد گر نگارينم بگيرد دست من فردا ز روزن سر درآويزد چو قرص ماه خوش سيما درآيد جان فزاي من گشايد دست و پاي من که دستم بست و پايم هم کف هجران پابرجا ن |
نه به اشتري سوارم نه چو خر به زير بارم
نه خداوند رعيت نه غلام شهريارم ض |
بازم ض خيلي سخته
|
سلام و سلام و سلام پس م
|
آخ جون اينو ميگن الفبا فارسي مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت ر |
رسم بد عهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد ش |
رفتم به در صومعه عابد و زاهد
ديدم همه را پيش رخت راكع و ساجد ساقي جان تا فردا خدا حافظ |
خدانگهدارت عزيز دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد ل |
لباس از هر صفت گوهر یکی بود
بنزدیک محقق بیشکی بود ف |
فخريا برگو دعاي دولت شاه جهان را
تا جهان باشدبه ملک شاه بدخواهي نباشد ی |
یکی لحظه از او دوری نباید کز آن دوری خرابیها فزاید تو میگویی که بازآیم چه باشد تو بازآیی اگر دل در گشاید د |
دلبر آسايش ما مصلحت وقت نديد
ور نه از جانب ما دل نگراني دانست ح |
حال ما بیآن مه زیبا مپرس آنچ رفت از عشق او بر ما مپرس ه |
همين که ساغر زرين خور نهان گرديد
هلال عيد به دور قدح اشارت کرد ب |
بر آنم کز دل و دیده شوم بیزار یک باره چو آمد آفتاب جان نخواهم شمع و استاره و |
واي بر صحرائيان کز شهر بيرون ميرود
بيترحم صيد بندي ناپشيمان قاتلي ق |
قرار زندگانی آن نگارست کز او آن بیقراری برقرارست س |
ساقي از مي باقي جرعهاي به خاک افشاند
در قلمرو ظلمت نامش آب حيوان شد ش |
شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا چو قسمتست چه جنگست مر مرا و تو را گ |
گفت بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی ک |
کالبد ما ز خواب کاهل و مشغول خاست آنک به رقص آورد کاهل ما را کجاست ز |
ز دست محبوب ندانم چون كنم وز هجر رويش ديده جيحون كنم
ز دستم بر نمی خیزد که یک دم بی تو بنشینم بجز رویت نمی خواهم که روی هیچ کس بینم ----------------------------------------------------- ز دست محبوب ندانم چون كنم وز هجر رويش ديده جيحون كنم============================== ز من نگارم خبر ندارد به حال زارم نظر ندارد خبر ندارم من از دل خود د ل من از من خبر ندارد ================================ اینم 3 تا ز عالی .... که هر سه تاشو به آواز و تصنیف خوندن..... همه شم خاطره انگیز و بزرگ و معروفه.... "پ" |
بنشستهام من بر درت تا بوک برجوشد وفا باشد که بگشایی دری گویی که برخیز اندرآ ت |
تا به نزديکترين وعدهي وصلت برسم
از خدا ميطلبم عمر ابد پيوندي ج |
جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست هر حریفی کو بخسبد والله از اصحاب نیست ح |
حافظ از حشمت پرويز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شيرين من است ف |
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان خ |
خيال آب خضر بست و جام اسکندر
به جرعه نوشي سلطان ابوالفوارس شد ص |
صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد گ |
گفتم: ثواب خدمت او چيست خلق را
گفت: اين جهان هواي دل و آن جهان جنان س |
ساقی ز شراب حق پر دار شرابی را درده می ربانی دلهای کبابی را ص |
صنما به خاک پايت، که به کنج بيت احزان
به ضرورتم نشيند، نه به اختيار بيتو ض |
آخه من از کجا شعر با « ض ظ ط » بيارم حاجي قبلا به آباداني عزيز هم گفتم خيلي سخته..... ضآء فضاء الفلا عن درک ادراکه تدرجه راقة فی نظر الا خفش |
تو سختیاست که آدم مرد میشه
میخوام مرد بشین رو پای خودتون وایسین چون نگفتی چه حرفی هم با ط هم باظ میگم طلب از يار بجز يار نميبايد کرد حاجت از دوست بجز دوست نميشايد خواست ظلم بيداد است اما آتشي بيدود نيست بيکسان را سوختن با ناکسان در ساختن ب |
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم چ |
چون بدان راضي نبودستم طلب ميکردهام
در سفرگاه مسير و در حضرگاه مقام ح |
اکنون ساعت 05:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)