![]() |
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدرجایت خالیست . . . تا بدانی نبودنت آزارم می دهد . . . |
سری سرمست شور و بی قراری چو مجنون در هوای نی سواری پر از عشق نیستان سینه ی او غم غربت، غم دیرینه ی اوست غم نی بند بند پیکر اوست هوای آن نیستان در سر اوست دلش را با غریبی، آشنایی است به هم اعضای او وصل از جدایی است |
روي هر شانه سري وقت وداع ميگريد
سر من وقت وداع گوشه ديوار گريست |
كاش امان مي دادي اين شعر نيمه سروده تمام مي شد سخن در گلو مانده ام اندكي نفس ميكشيد اگر يك قدم مي گذاشتي مگر نمي بيني چطور سطر هاي دفترم پا به فرار گذاشته اند مگر نمي بيني چطور قاصدك ها بيخبر از من سراغ جان پناه مي گيرند پنجره ي اتاقم بي حوصله شده از بس به سمت هيچ و پوچ و براي دلخوشي باز شد دنبال يك سر خط ترانه بودم تا شروع كنم كه اول و آخر شعر تو باشي نمي بيني نمي فهمي از پشت اين پنجره هاج و واج هر كس كه گذشت هر چه خواست بارم كرد به خاطر تو بي خيال! تو نبودي رد نشدي اگر يك قدم فقط كاش امان ميدادي مي خواستم بهت بگم... كاش... |
يه عاشق بي قايق تو درياها
چشماشو مي بنده تو روياها من عاشق بي قايق تو درياها مي ميرم چشمامو مي بندم بي روياها مي ميرم ميرم و مي ميرم آسوده ميشم از عشق ميرم و مي ميرم جشن تولد مرگمو براي تو زير آب ميگيرم يه زيبا نگاهش به موجا يه عاشق بي ساحل تو دريا پرياي دريا من امشب مي ميرم از عشق يه زيبا من امشب مي ميرم ميرم و مي ميرم آسوده ميشم از عشق ميرم و مي ميرم جشن تولد مرگمو براي تو زير آب ميگيرم من عاشق بي قايق تو دريا چشمامو مي بندم بي رويا يه زيبا نگاشو چه آروم به موجا مي دوزه يه عاشق بي ساحل چه تنها تو دريا مي سوزه ميرم و مي ميرم آسوده ميشم از عشق ميرم و مي ميرم جشن تولد مرگمو براي تو زير آب ميگيرم |
زیباترین جامه ات را بپوش
با شیرین ترین لبخند و عاشق ترین قلب بیا با جامی از روشنای اب و ایه ی ارغوانی نگاهت در پر تپش ترین دل کوبه هایم میان کوچه ایستاده ام با چمدانی از انتظار مرا راهی کن بسپار به خدا |
از صبح تا غروب مي انديشم
به طرح چهر ه ات به رنگ چشم هايت شب كه ميشود ديگر روي زمين نيستم در پر وازم سحرگاه باز چه اندوه وسيعي است سقوط از آسمان خيال تو . تو تو |
گويند خدا هميشه با ماست
ای غم نکند تو خدايی گذرم افتاد به قبرستان عاشقان خيلی متعجب شدم تا چشم کار می کرد قبر بود به خودم گفتم يعنی اينقدر قلبها شکسته يه دفعه متوجه قلبی شدم که تازه شکسته بود جلو رفتم برگهاروکنار زدم که برايش فاتهه بخونم ای وای چه ديدم..باورم نمی شد اون قلب کسی بود که قلبم رو شکسته بودhttp://www.persianblog.ir/pbe34r2/images/smileys/23.gif عشق را چه مشکل کردن ای .........بيا كه اب را گل كردند زندگی سرشار از درد است درد که متولد شد عمرش را خدا هزار چندان کرد تا شاهد مردنمان باشد مرا ديگر تاب زيستن نيست چرا مژده ی امدنت را برايم نويد نمی دهی کاش ادم تنها می بود از هيچ کس زاده نمی شد و برا رفتنش از دنيا هيچ اشکی سرازير نمی شد کاش پشت سرش گريه ايی نغمه نمی گرد کاش ........ محمواحمدی |
با سكوتم به تو گفتم كه برام رنگي نداري
گفتي يادت ميشه حسرت .تو به جز من كي رو داري با سكوتم به تو گفتم كه ميخوام تنها بمونم روز آخر گفتي اينو من خودم بهتر ميدونم با سكوتم به تو گفتم سرنوشت من همينه گفتي آسمون يه روياست جاي مي روي زمينه با سكوتم به تو گفتم ميدونم دلت يه رنگه تا نگاه كردي به چشمامم گفتي حرفات چه قشنگه با سكوتم به تو گفتم چارمون فقط عبوره گفتي منتظر ميمونم دل من خيلي صبوره با سكوتم به تو گفتم واسه قلب من عزيزي اشكم از گونه رها شد گفتي .گفتي داري اشك ميريزي:53: |
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش _:2: |
جدایی
لعنت به اون لحظه ايي كه من وتو رو جدا كرد من وبي تو تنها گذاشت سازمو بي صدا كرد توي خيالمم نبود كه لحظه ايي نباشي گريه كنم دنبال تو باشم تو نباشي بعد از تو ديگه عاشق نميشم با يادت بازم آروم ميگيرم اين قلبم بي تو طاقت نداره باز اشكام برات آروم مياره لحظه هام تو رو يادم مياره داغ تو روي دلم دوباره فكر نميكردم دست زمونه من وتو جدا كنه فكر نميكردم دست پليدي آخرش عشق رو پاك كنه فكر نميكردم خونه ي عشقم به اين زودي خراب بشه فكر نميكردم كه شمع عمرم به پاي عشقت آب بشه بعد از تو ديگه عاشق نميشم با يادت بازم آروم ميگيرم اين قلبم بي تو طاقت نداره باز اشكام برات آروم مياره لحظه هام تو رو يادم مياره داغ تو روي دلم دوباره |
توی یک -اتاق تاریک
من و دل -هر دو اسیریم توی این- تاریکی شب هردومون -باهم میمیریم من و دل -تنهای تنها میون -غبار غمها میون -دریایی از اشک اشکهایی -از جنس مرمر کی میشه -غصه تموم شه من و دل -با هم بمیریم میون -سکوتی در شب دستای -مرگو بگیریم کی میشه -این دل تنگم دیگه -آزرده نباشه کی میشه -بارون بباره غمهای -منو بشوره کی میشه -درخت عمرم خشک بشه -ریشش بسوزه کی میشه- دل تو سینه عشقو -هرگز نشناسه کی میشه -غصه تموم شه من و دل -با هم بمیریم میون -سکوتی در شب دستای- مرگو بگیریم |
همیشه "کاش ها" و "شایدها"
روزی گریبانت را می گیرند، که "باید" بگذری... آنچه می خواهی نمی شود، ولی آنچه می شوی که نمی خواهی! تو را پشت سر میگذارم می گریزم از واقعیتی که در برم گرفته. انگار برای بودن باید رفت، و منتظر اتفاقی بود که هیچگاه نمی افتد. کاش همین اتفاق نصفه نیمه هم نمی افتاد و من سوار قایقی می شدم که غرق می شد ،اگر صدایم نمی کردی و کاش صدا نمی کردی حالا از دوردست تنها از دوردست، دوستت دارم. |
اگه هم صدام بودي
هيشكي حريفم نميشد كوه اگه رو شونه هام بودي كمرم خم نميشد تو اگه خواسته بودي تو اگه مونده بودي موندني ترين بودم عمق صدام كم نميشد اگه زخمي مي شدم به دست تو مرحم بود زخم قيمتيِ من محتاج مرحم نميشد اگه بارونِ عزيزِ با تو بودن مي گرفت گل سرخ قصه مون تشنه ي شبنم نميشد تو اگه خواسته بودي تو اگه مونده بودي موندني ترين بودم عمق صدام كم نمي شد |
غم وغربت به هم آغشته ای دوست
دلم تنگ امامم گشته ای دوست به قدری غم گرفته دل كه گویی زمان كوفیان برگشته ای دوست * بیا ای گل نظر بر خار وخس كن اگر نه لااقل خلع نفس كن مرا زندانی هجران نمودی بیا بیرون مرا ازاین قفس كن * چوخواهان ملاقات توگشتم مزاحم بهر اوقات تو گشتم ببخشید ای عزیزم عذر خواهم كه من جویای نیات توگشتم |
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق تقصیر چشمای تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟ سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم |
اينجا که دنيا اسمشه ، غربت نشينی رسمشه
با ما که دل پاکيزه ايم ، گويی هميشه خصمشه دنيا يه روز خودکشيه ، يه روز پر از دلخوشيه اما برای ما فقط ، يه تابلو نقاشيه عشق های بی دست و بی پا ، يخ زده در دست های ما آی روزگار ما زنده ايم ، نفس نکش به جای ما آی آدما بسه ديگه ، اين برزخه يا زندگی مونديم جدا ازهمديگه ، فقط به جرم سادگی _:2: |
سلام .. من اومدم از شماوخودم که شاید مثل شما باشم بنویسم...
اومدم تا یواش یواش پیله تنهاییمو پاره کنم.. شاید بشه منم یه روز بتونم پرواز کنم... سعی میکنم یادم نره اما اگه یادم رفت بهم بگید.. آخه حتی پروانه هم فراموش میکنه که یه روز کرم بوده... |
دلم تنگ است
دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبریز است صدایم خیس و بارانی است نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است زمان چه دیر می گذرد و لحظات،حدیث کهنه انتظار را تکرار می کند من از لحظه لحظه خود خسته ام من از بیهودگی ها......من از سادگی این همه تزویر من از شرارت این همه قلب و بیگانگی این همه صورت خسته ام من از فاصله این همه دست و تنهایی این همه دوست خسته ام من از تکرار این همه روز......این همه شب این همه حرف......و تکرار این همه درد خسته ام و من هنوز در آغاز آوارگی خویش پرسه میزنم در خیابانهایی که به گرد خورشید می گردند برای یافتن شانه های دوست مانندی که بر آن تکیه کنم |
من پذيرفتم شکســــــــت خويش را
پندهاي عقل دور انديش را من پذيرفتم که عشق افسانه است اين دل درد اشنا ديوانه است ميروم از رفتن من باش شــــــــــــاد از عذاب ديدنم ازاد باش گر چه تو زودتر از من ميـــــــــــروي آرزو دارم ولي عاشق شوي ارزو دارم بفــــهـــــمي درد را تلخي برخورد هاي سرد را.... |
گاهی وقتها، تنها مرهم ِ درد های ِ آدمی، زمان است... باید بگذاری زمان، دست های ِ خشن و زبرش را بکشد روی ِ زخم های ِ تنت... باید بسوزی...بسوزی...و دم نزنی... زمان که بگذرد، تنها ردّی می ماند از زخمی کهنه... که گاهی، دوباره سرباز می کند و گونه هایت شور می شود و می سوزی... _:2: |
دير گاهي ست كه تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غمها شده ام دگر آيينه ز من بي خبر است كه اسير شب يلدا شده ام من كه بي تاب شقايق بودم همدم سردي يخها شده ام كاش چشمان مرا خاك كنيد تا نبينم كه چه تنها شده ام |
گوينده را چه غم که نصيحت قبول نيست
گر نامه رد کنند گناه رسول نيست رفتن چو ضرورتست و منزل بگذاشت من خود ننهم دلي که بر بايد داشت هر که گويد کلاغ چون بازست نشنوندش که ديدهها بازست |
دلم گرفته، اي دوست!...
دلم گرفته اي دوست! هواي گريه با من گر از قفس گريزم، كجا روم، كجا من؟ كجا روم؟ كه راهي به گلشني ندانم كه ديده برگشودم به كنج تنگنا، من نه بستهام به كس دل، نه بسته دل به من كس چو تخته پاره بر موج، رها، رها، رها، من ز من هر آنكه او دور، چو دل به سينه نزديك به من هر آنكه نزديك، ازو جدا، جدا، من! نه چشم دل به سويي، نه باده در سبويي كه تر كنم گلويي به ياد آشنا، من ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه كاهد؟ كه گويدم به پاسخ كه زندهام چرا من؟ ستارهها نهفتم در آسمان ابري - دلم گرفته اي دوست! هواي گريه با من... _:2: |
رفتی ولی غم رفتنت را در دلم یادگاری گذاشتی چه یادگار قشنگی...!؟(قشنگیش واسه خاطرات با تو بودن) چه یادگار تلخی...(تلخیشم واسه لحظات بی تو بودن) واسه منی که الان هیچی نیستم همین غمت یک دنیاست. میدونی من با وجود تو پر می گرفتم وبال می گشودم به سوی آرزوهای محال ولی الان چی؟ الان نه حرفی نه دلی نه قلبی نه احساسی برام مونده... به خدا دلم واسه خودم میسوزه... وقتی به یاد حرفات می افتم به یاد قولایی که بهم دادیم. نمیدونم چرا با این همه سوختنم هنوزم دوستت دارم. نکنه طلسمم کردی؟ آره تو با چشمات با یک نگاه غریبانه منو این جوری اسیر خودت کردی... تو که دوستم داشتی چرا نتونستی باهام بمونی؟ چیه خیلی بد شدم همه تقصیرات را گردن تو انداختم...! نترس تو یک وکیل مدافع خوب داری که منم از پسش برنمیام و فقط دوست داره منو محکوم کنه و بد جوری ازت دفاع میکنه... میدونم هنوزم اگه ببینیش میشناسیش این وکیل مدافع عاشق کسی نیست جز قلب تو... مگه یادت رفته روزی که باهام عهد دوستی بستیم قلبامون با هم عوض کردیم... طفلکی قلب من چه عذابی میکشه در کنار یک غریبه که می خواد جای منو بگیره... یک حسی بهم میگه خیلی غمگینی حتی غمگین تر از من... ولی نمی تونم کاری واست بکنم جز دعا برای صبر بیشتر برات...
|
اعتصاب غذا كرده اند
واژه ها - حرف نمي زنند عاشق نمي شوند تب كرده اند - سرت را برگردان! |
صبح آن روز غمين صورت آینه قدّی من در انحنای تشویش عقربه ها به تب آلودگی فاصله ها ترسان بود؛ گریه و حبس نفس ! تشنگی.... آه عطش! چشم ها دوخته بر پرسه ی یک ابر بخیل و عطش بر سر من می بارید نرم و آرام ، فقط آتش باریدن یک تلخی محض! صبح آن روز غمين به بلندای قدافرازی وحشت رفتم به تماشای خودم به بام حسرت رفتم بوی یک سینه غم بهت آلود فوران من و یک فوج سکوت من و خاکستر یک آتش سرد و سرْانگشتِ دل ، آغشته به درد ... |
ای قلب من، بارانی ات کردند و رفتند کنج قفس زندانی ات کردند و رفتند در سایه های شب تو را تنها نوشتند سرشار سرگردانی ات کردند و رفتند احساس پاکت را همه تکفیر کردند محکومِ بی ایمانی ات کردند و رفتند هرشب تورا دعوت به بزم تازه کردند در بزمشان قربانی ات کردند و رفتند |
از سخنانی که به دوست داشتن ختم بشه متنفرم از اشکهایی که به خاطر دوست داشتن ریخته بشه متنفرم از روز آشنایی با تو متنفرم از روزی که به تو علاقمند شدم متنفرم از این عشق افراطی متنفرم از افکاری که به توختم می شود متنفرم از سکوت پرمعنایت متنفرم از واژه های محبت آمیزیکه به تو ختم می شود ولی نمی شنوی متنفرم از احساسی که به تو دارم متنفرم از اینکه نمی توانم از تو متنفر شوم متنفرم به خاطر روزهایی که به یاد تو گذراندم متاسفم به خاطر بیداری شبهایم آن هم در فراق تومتاسفم به خاطر چیزهایی که نوشتم و می نویسم متاسفم به خاطر همه چیزهایی که در دل داشتم و بیرون نریختم متاسفم به خاطر سکوتم متاسفم به خاطر عشق یکطرفه ام به تو و به خاطر تنفرم هم متاسفم به خاطر همه چیزمتاسفم دوستت داشتم .... دارم .... و خواهم داشت .... |
وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت از این همیشه ها که ندارند باورم
حال مرا نپرس که هنجارها مرا مجبور می کنند بگویم که بهترم *** خیلی دلم گرفته....... من مانده ام و این همه راهی که ندارم من مانده ام و این همه یارانی که ندارم کاش می توانستم آنچنان فریاد زنم که بغضی که مدتهاست در گلویم مانده و حتی با فرود اشکهایم نمی شکند به پایان رسد |
نگذاريد من غمگنانه ، پس پشت خاطرها پرسه بزنم نگذارید خونم را شاليزار به زالو بخوراند . براي کدامين آينه ، سفره دلم را بگشايم که شادي را از او نگيرم و گره بر ابروانش نيندازم ؟ چشمانم سياهي مي رود پس سرمه خورشيد چه شده است ؟ نگذاريد دنيا براي چشمان کم سوي من پشت چشم نازک کند . گيلان – آهاي گيلان ! دردم را نمي تواند چاره بکند حکيمي که از داروهاي محلي تو دست نويس نسخه نداشته باشد . علفهای هرز تا بالای قوزک پای شالیزار جوان شعر خواهد رسید اگر برنج تو به بازوي شيون توانايي ندهد |
رویای تلخ من
پیرانه سر دست از سرم بردار مرا دلخوش نکی که نا خوشم ، نا خوشتر از درختان زرد باغ نا خوشتر از خیال پریشان عشق تو |
از بيم و اميد عشق رنجورم
آرامش جاودانه می خواهم بر حسرت دل دگر نيفزايم آسايش بی كرانه می خواهم |
دلا چون صبحدم صادق نبودی
برای پر زدن لایق نبودی بیا تا فاش گویم جرمت این است که در آن روزها عاشق نبودی!! |
تو گفتی چون بیایی هدیه آری ............ برایم تازه گل هایی بهاری وفا کردی و آوردی گلی را ............ ولی عطرش ندادی یادگاری |
غم ياد تــو درجانــــــم نشسته
بلــــــــور بغضهـــــايم را شکسته دوبــاره دست پرمهــــــــر خيالت دلــــــم را بر ضريح عشـــق بسته |
سه غم آمد به جانم هر سه بار
غریبی و اسیری وغم یار غریبی واسیری چاره دارد ولی آخر کُشد ما را غم یار |
گل فرستادم ، تو بو کن ، اگر رفتم تو با گل گفتگو کن اگر مردم فدای تار مویت ، اگر ماندم ، که باز آیم به سویت . . . |
مي روم شايد فراموشت كنم
با فراموشي هم آغوشت كنم مي روم از رفتنم دل شاد باش از عذاب ديدنم آزاد باش |
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
به مجنون و لیلا شدنش می ارزد دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس سند عشق به امضا شدنش می ارزد گرچه من تجربه ای از نرسیدن هایم کوشش رود به دریا شدنش می ارزد |
اکنون ساعت 02:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)