دختر رز چند روزی شد که از ما گم شدهست
رفت تا گیرد سر خود، هان و هان حاضر شوید |
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست |
تا سوی منزل کشم واره را
ذوق بیتابی دهم نظاره را |
آن گوش که حلقه کرد در گوش جمال
آویزهٔ در ز نظم حافظ بادش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت |
تو را صبا و مرا آب دیده شده غماز
و گرنه عاشق و معشوق راز دارانند |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار |
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت |
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای
ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
ار که می نالی و فریاد چرا می داری |
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است |
تو بدری و خورشید تو را بنده شده ست
تا بنده تو شده ست تابنده شده ست |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال اه نیست |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
از صبا هردم مشام جان ما خوش می شود
آری آری طیب انفاس هواداران خوش است |
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده |
هرچه هست از قامن ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست |
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی |
یارب اندر کنف سایه آن سرو بلند
گر من سوخته یکدم بنشینم چه شود |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
تو را از کنگره عرش می زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست |
ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا |
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را |
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را |
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان |
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست |
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت |
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود. |
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما |
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست |
تو را که صورت جسم تو را هیولایی است
چو جوهر ملکی در لباس انسانی |
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است |
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو |
ولی تو تا لب معشوق وجام می خواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
اکنون ساعت 09:38 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)