هرگز آنرا بدوستی نپسند
که رود جای ناپسندیده پ |
پدر دیده بوسید و مادر سرش
فشاندند بادام و زر بر سرش چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز فتاد اندر او ز آتش معده سوز ذ |
ذکرش هر چه بینی در خروش است
دلی داند درین معنی،که گوش است ل |
لطف تو جهانی و قرانی افراشت
وین تعبیههای خود به چیزی ننگاشت یک قطره از آن آب در این بحر چکید یگدانه ز انبار در این صحرا کاشت ت |
تشنه را دل کجا بخواهد آب
کوزه بگذشته بر دهان سکنج ک |
کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد ن |
نخوانند بزرگش اهل خرد
که نام بزرگان بزشتی برد م |
مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد
که از غروب و طلوعش دو شهر زیر و زبر شد ک |
کار درویش مستمند بر آر
که ترا نیز کارها باشد سعدی ی |
یار بیزار است از تو تا تویی
اول از خود خویش را بیزار کن م |
اکنون ساعت 11:27 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)