ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما |
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را |
آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی
وان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی |
یا صبا خبری کن مرا از آن که تو دانی |
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب |
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست |
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است |
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست |
تا چه کند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد |
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
کز عکس روی او شب هجران سر آمدی |
یاد باد آنکه چو چشمت به عتابم می کشت
معجز عیسوی ات در لب شکر خا بود |
در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت |
تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر |
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد |
در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست |
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها |
اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت
جانم بسوختي و به دل دوست دارمت |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن |
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم |
مردی ز کنندهٔ در خیبر پرس
اسرار کرم ز خواجهٔ قنبر پرس |
ساقی به نور باده بر افروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد بکام ما |
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را |
از بس که چشم مست درین شهر دیده ام
حقا که می نمی خورم اکنون و سرخوشم |
میشد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
من همیدیدم و از کالبدم جان میرفت |
ترا که حسن خدا داده هست و **** بخت
چه حاجت است که مشاطه ات بیاراید |
دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین
که قاضیای به از او آسمان ندارد یاد |
دل از کرشمه ساقی به شکر بود ولی
ز نا مساعدی بختش اندکی گله بود |
دگر بقیهٔ ابدال شیخ امین الدین
که یمن همت او کارهای بسته گشاد |
دریغ قافله ی عمر کانچنان رفتند که گردشان به هوای دیار ما نرسد |
دگر شهنشه دانش عضد که در تصنیف
بنای کار مواقف به نام شاه نهاد |
دارم از روز اجل جنت فردوس طمع
گر چه در بانی میخانه فراوان کردم |
میگفت سحر گهی که یا رب
در دولت و حشمت مخلد |
در خلاف آمده عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از دآن زلف پریشان کردم |
مجد دین سرور و سلطان قضات اسماعیل
که زدی کلک زبان آورش از شرع نطق |
اکنون ساعت 08:40 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)