پشت شيشه برف ميبارد
پشت شيشه برف ميبارد در سكوت سينه ام دستي دانه اندوه ميكارد مو سپيد آخر شدي اي برف تا سرانجام چنين ديدي در دلم باريدي ... اي افسوس بر سر گورم نباريدي چون نهالي سست ميلرزد روحم از سرماي تنهايي ميخزد در ظلمت قلبم وحشت دنياي تنهايي ديگرم گرمي نمي بخشي عشق اي خورشيد يخ بسته سينه ام صحراي نوميديست خسته ام ‚ از عشق هم خسته |
صحبت گل سرخ از باران و صحبت باران از گل سرخ است، اما هي باد ميآيد، آمدن، وزيدن، و افعال سادهئي ديگر. با اين همه، وقتي که وزيدنِ باد ... هي بيجهت است، يعني چه!؟ هي علامتِ حيرت! هي علامت پرسش؟ گل سرخ، پيادهئي مغموم است گوشهي يک پارک قديمي شايد خواب دامنهئي دور از دست را ميبيند. پس چرا پي ستاره در پيالهي آب ميگردي گلم!؟ يک امشب نخواب و بر بام باد برآ، سينهريز ستارگانِ باکره را به نرخ يک آواز ساده خواهي خريد. فکر ميکني من بيجهت به اين زبانِ هفت ساله رسيدهام!؟ نه به جان نسيما، نه! بخاطر همهي آن خوابهامان در نيمهراهِ بيم و باور است که چانه ميزنم باد که بيايد، باران که بيايد تو بايد به عمد از ميان آوازهاي کودکان بگذري چترت را کنار ايستگاهي در مه فراموش کن خيس و خسته به خانه بيا نميخواهي شاعر باشي، باران باش! همين براي هفتپشتِ روئيدنِ گل کافي است، چه سرخ، چه سبز و چه غنچه ! http://www.up.lordfa.com/images/3395...7421984882.jpg |
فریادها مرده اند
سکوت جاریست تنهایی حاکم شهر بی کس است می گویند خدا تنهاست ما که خدا نیستیم پس چرا از همه تنها تریم..... |
رفتن، نبودن نیست ...
http://www.pic.iran-forum.ir/images/...2vf7vbczu0.jpg
رضا بروسان/همسرش الهام و دخترش لیلا .. هر سه رفتند .. صبح 14 آذر .. گاهی می خندم گاهی گریه می کنم گریه اما بیشتر اتفاق می افتد به هر حال آدم یکی از لباس هایش را بیشتر دوست دارد...! دنیا چشم از ما بر نمی دارد/ الهام اسلامی تنهایی در اتوبوس، چهل و چهار نفر است تنهایی در قطار، هزار نفر. به تو فکر میکنم در چشمهای بسته، آفتاب بیشتری هست...! یک بسته سیگار در تبعید / رضا بروسان چنان باورت می کنم که شاخه هایت به شکستن امیدوار شوند من دختر یک کشاورزم آب باش و با من مهربانی کن سرکشی نکن قلب من از قدم های تو پیشی می گیرد بگذار شب بیاید و خیابان را خلوت کند تا تو را در آغوش بگیرم تو دیواری هستی که هیچ دری از غمگینی ات کم نمی کند همیشه چای می خوری و شعر می خوانی صدای تو دلتنگم نمی کندتنهایم می کند. الهام اسلامی همه ی ما منتظریم تا دیگران بمیرن تا براشون بزرگ داشت بگیریم/خودمو میگم .. اینقد رفتن این سه تا برام سخت بود که هی شعراشونو میذارم.. قبل از این اتفاق فقط یکی دوتا از کاراشو خونده بودم .. نمی دونم باید گردن مشغله انداخت .. یا بی معرفتی خودم ِ !! "بودن" رو و "قدر دونستن" /وختی کسی هست/ رو کی می خوایم یاد بگیریم .. |
ای تو هوای هر نفس، عشق تو میورزم و بس، دل کنده ام از همه کس، پناه من تویی و بس |
کلماتم را در جوی سحر میشویم لحظه هایم را در روشنی باران ها تا برای تو شعری بسرایم روشن تا که بی دغدغه بی ابهام سخنانم را در حضور باد _این سالک دشت و هامون_ با تو بی پرده بگویم: که تورا دوست می دارم تا مرز جنون!
|
آب و هوای دلم آنقدر بارانیست ، که رخت های دلتنگیم را فرصتی برای خشک شدن نیست . اینگونه است که دلم برایت همیشه تنگ است ... |
دل تنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است بی رنگ رخت زمانه زندان من است بی رنگ رخت زمانه زندان من است |
می گویند : قسمت نیست حکمت است ؛ خدایا .... من معنی قسمت و حکمت را نمی دانم ، اما .... تو معنی طاقت را می دانی مگه نه ... !!!؟؟؟ |
تو اي ناياب اي ناب مرا دریاب دریاب منم بی نام بی بام مرا دریاب تا خواب مرا دریاب مستانه مرا دریاب تا خانه مراقب باش تا بوسه مرا دریاب بر شانه مرا دریاب من خوبم هنوزم آب میکوبم هنوزم شعر می ریسم هنوزم باد می روبم مرا دریاب در سرما مرا دریاب تا فردا مرا دریاب تا رفتن مرا دریاب تا اینجا مرا دریاب تا باور مرا دریاب تا آخر مرا دریاب تا پارو مرا دریاب تا بندر تو اي ناياب اي ناب مرا دریاب دریاب منم بی نام بی بام مرا دریاب تا خواب مرا دریاب تا خانه مرا دریاب مستانه مراقب باش تا بوسه مرا دریاب بر شانه تو اي ناياب اي ناب مرا دریاب دریاب منم بی نام بی بام مرا دریاب تا خواب تو اي ناياب اي ناب،مرا دریاب دریاب شاعر : شهریار قنبری |
اکنون ساعت 06:33 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)