قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود |
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره گشته بسیارند قربان شما |
آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است |
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما |
ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر
وه که در کار غریبان عجبت اهمالیست |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما |
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد |
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست |
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده |
هردو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم |
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را |
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
و آنگه به یک پیمانه می با من وفاداری کند |
در بهای بوسهای جانی طلب
میکنند این دلستانان الغیاث |
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد |
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند |
دلم ز حلقه زلفش به جان خرید آشوب
چه سود دید ندانم که این تجارت کرد |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد |
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش |
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد |
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما |
آن جوان بخت که میزد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد |
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما |
اعظم قوام دولت و دین آنکه بر درش
از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود |
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او بالای صنوبر پست |
ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــ |
تا کس امید جود ندارد دگر ز کس
آمد حروف سال وفاتش امید جود پست دومی باید حذف کنی. |
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست |
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجملهاش فروخوان از میوهٔ بهشتی |
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد |
دل از جواهر مهرت چوصیقلی دارد
بود ز زنگ حوادث هر اینه مصقول |
لنگر حلم تو ای کشتی توفيق کجاست
که در اين بحر کرم غرق گناه آمدهايم |
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما |
الا ای يوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی |
یاد باد آنکه به اصلاح شما می شد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود |
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما |
اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
رسد به دولت وصل تو کار من به اصول |
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح داغ دل بود به امید دوا بازآمد |
دل از جواهر مهرت چو صيقلی دارد
بود ز زنگ حوادث هر آينه مصقول |
اکنون ساعت 11:30 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)