لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است |
تکيه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی |
رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین در یکتای که و گوهر یک دانه کیست |
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است |
تورانشه خجسته که در من يزيد فضل
شد منت مواهب او طوق گردنم |
من و دل گر فدا شدیم چه باک
غرض اندر میان سلامت اوست |
تو کافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو |
ور باورت نمیکند از بنده اين حديث
از گفته کمال دليلی بياورم |
من چه گویم که قدح نوش و لب ساقی بوس
بشنو از من که نگوید دگری بهتر از این |
نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتد
که گوش و هوش به مرغان هرزه گو داری |
یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست
و آنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود |
دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاي
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از ديده روان خواهد بود |
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست |
تا دامن کفن نکشم زير پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت |
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست |
تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در این عمل طلب از میفروش کن |
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد |
در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست
پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن |
نقاب گل کشید و زلف سنبل
گره بند قبای غنچه وا کرد |
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما |
ای صاحب کرامن شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را |
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را |
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا |
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند |
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را |
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس |
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا |
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی زعیش
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام |
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را |
آسوده بر کنار چو پرگار می شدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب |
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا |
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب |
بر خاک راه یار نهادیم روی خویش
بر روی ما رواست اگر آشنا رود |
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
اکنون ساعت 11:29 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)