گفتم روم به خواب و بینم جمال دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمی دهد |
آن گوش که حلقه کرد در گوش جمال
آویزهٔ در ز نظم حافظ بادش |
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد |
حافظ ار آب حیات ازلی میخواهی منبعش خاک در خلوت درویشان است |
کلک زبان بریده حافظ در انجمن
با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد |
سرور اهل عمایم شمع جمع انجمن
صاحب صاحبقران خواجه قوام الدین حسن |
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پی ام افتند هردم انجمنی |
دنیام که تاریکی شبهاست
تو چشمای من اشک یه دریاست |
دگر کریم چو حاجی قوام دریادل
که نام نیک ببرد از جهان به بخشش و داد |
دیده ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی |
در روی خود تفرج صنع خدای کن
کآیینهٔ خدای نما میفرستمت |
بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی |
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است |
شربتی از لب لعبش نچشیدیم وبرفت
روی مه پیکر او را سیر ندیدیم و برفت |
چون من خیال رویت جانا به خواب بینم
کز خواب می نبیند چشمم بجز خیالی |
استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص
خانه دار گوشهٔ چشم قناعت کن مرا |
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد |
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
حق نگه دار که من می روم الله معک |
به گوش جان رهی منهی ای ندا در داد
ز حضرت احدی لا اله الا الله |
جانور از نطفه میکند شکر از نی
برگتر از چوب خشک و چشمه ز خارا |
ماهم که رخش روشنی خور بگرفت
گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفت |
حال نیازمندی در وصف مینیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را |
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست |
اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا |
سرای مدرسه و بحث علم و طاق و رواق
چه سود چون دل دانا و چشم بینا نیست |
علم از تو در حمایت و عقل از تو با شکوه
در چشم فضل نوری و در جسم ملک جان |
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی |
به سمع خواجه رسان ای ندیم وقتشناس
به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد |
دسترنج تو همان به که شود صرف به کام
دانی آخر که به ناکام چه خواهد بودن |
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند |
مهر بتان در آب و گل ما سرشتهاند
صائب خمیرمایهٔ بتخانهایم ما |
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
کج دلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم |
این گل ز بر همنفسی میآید
شادی به دلم از او بسی میآید |
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید |
تادل دمسکین من در کار تست
آرزوی جان من دیدار تست |
گو آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب
عیب است از جوانی کین آرزو ندارد. |
از دست جوانیام چو بربود عنان
پیری چو رکاب پایداری کردی |
کاش بودیم آن زمان کاری کنیم
از تو و طفلان تو یاری کنیم کاش ما هم کربلایی می شدیم در رکاب تو فدایی می شدیم |
چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و شهد و شیرم |
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران ر تو نخواهند نوشت |
اکنون ساعت 01:33 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)