سبز است لبت ساغر از او دور مدار
می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن م |
مال و زرش کم ستان جان بده از بهر جان
مذهب سردان مگیر یخ چه کند جز یخی ش |
شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است ج |
جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد
مرا تا چون برون آرد که پر غوغا درون آمد ف |
فتنه باشد شاهدی شمعی به دست
سرگران از خواب و سرمست از شراب ت |
تو رنجهای زمن و میل من ولی چکنم
بگو که ناز توام دست در میان نکند ش |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها ط |
طرفه میدارند یاران صبر من بر داغ و درد
داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد ق |
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست ه |
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم ز |
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست ل |
لب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست ع |
عشق من باخط مشكين توامروزي نيست
ديركاهيست كزين جام هلالي مستم م |
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب ش |
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است م |
ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، نبود
مرهم جان من آزرده جان باشد ، نبود س |
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست ح |
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند ب |
بر آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواریست ج |
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است د |
دم مزن گر همدمی میبایدت خسته شو گر مرهمی میبایدت // ... |
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ط |
طوطی و طوطی بچهای قند به صد ناز خوری
از شکرستان ازل آمدهای بازپری ص |
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کاین گوشه نیست در خور خیل خیال تو //ض |
ضمیرت گر بر افروزد چراغ مردم دیده
نماند در فروغ روی او از خویشتن پنهان ///.... |
مردی ز کنندهٔ در خیبر پرس
اسرار کرم ز خواجهٔ قنبر پرس گر طالب فیض حق به صدقی حافظ سر چشمهٔ آن ز ساقی کوثر پرس ق |
قامت زیبای سرو کاین همه وصفش کنند
هست به صورت بلند لیک به معنی قصیر ف |
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش /.... |
پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون حباب
گر سبک روحی توانی خیمه زد بر روی آب الف |
اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب
هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب ص |
صلاح از ما چه می جویی که مستان را صلاح گفتیم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم //ژ |
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی .... |
خون سر و شرار دل فرهاد
سوزد هنوز لالهٔ حمرا را خ |
خود را بكش اي بلبل از اين رشك كه گل را
با باد صبا وقت سحر جلوه گري بود // ج |
هان و کار جهان جمله هیچ بر هیچست
هزار بار بامن این نکته کرده ام تحقیق //و |
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من ش |
شنيدستم که وقت برگريزان
شد از باد خزان، برگي گريزان // ت |
تفاوتی نکند قدر پادشایی را
که التفات کند کمترین گدایی را م |
مرا از خويشتن برتر مپندار
تو بشکستي، مرا بشکست بازار // د |
دگر به دست نیاید چو من وفاداری
که ترک میندهم عهد بیوفایی را ه |
اکنون ساعت 06:33 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)